در نامه ای صورت گرفت؛

مسجدجامعی درباره انتقادات فرزند زنده یاد خسروشاهی توضیح داد

مسجدجامعی درباره انتقادات فرزند زنده یاد خسروشاهی توضیح داد

به گزارش جاویدانی آنچه گفته شد این بود که مرحوم خسروشاهی از این که نتوانسته بودند رابطه دوجانبه سیاسی را متناسب با تلاش فراوانی که کرده بودند، تحوّل بخشیده و رابطه دو جانبه را برقرار کنند، شکایت داشتند.



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: به دنبال انتشار انتقادات سیدمحمد خسروشاهی از اظهارات حجت الاسلام محمد مسجدجامعی درباره عقاید مرحوم زنده یاد سیدهادی خسروشاهی در مبحث رابطه ایران و مصر (از اینجا بخوانید) حجت الاسلام محمد مسجدجامعی توضیحاتی را به شرح زیر برای مهر ارسال کرد.
متن کامل این توضیحات را در ادامه بخوانید:
جناب آقای سیدمحمود خسروشاهی ریاست محترم دفتر حفظ و نشر آثار و اندیشه های استاد خسروشاهی (ره) نامه ای برای خبرگزاری مهر ارسال کرده اند که تحت عنوان «دفتر نشر آثار سید هادی خسروشاهی به محمد مسجدجامعی پاسخ داد» در تاریخ ۲۹/۱۰/۱۴۰۰ منتشر گردیده است. در ضمن آن به مسائلی اشاره داشته اند که جهت روشن شدن مبحث به نکاتی اشاره می شود و به مناسبت، نکات دیگری هم در مورد «رابطه ایران و مصر» خواهد آمد.
۱- داستان بازمی گردد به برنامه شبکه چهار سیما که مدتی بعد از درگذشت جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای خسروشاهی اجرا شد. در این برنامه اینجانب هم شرکت تلفنی داشتم. آنچه گفته شد این بود که ایشان از این که نتوانسته بودند رابطه دوجانبه سیاسی را متناسب با تلاش فراوانی که کرده بودند، تحوّل بخشیده و رابطه دو جانبه را برقرار کنند، شکایت داشتند. این مساله در آن برنامه نقل قول شد. اصولاً صحبت در این نبود که ایشان از انجام کارهای مختلف دینی و فرهنگی و حتی اجتماعی و سیاسی شان ناخرسند بودند. سخن در این بود که تحت تاثیر تجربه قرار می گرفت و اندیشه اش با حقیقت ها تطبیق می یافت و چنین نبود که به روش خاصی تعصّب بورزند و این در تمجید و تقدیر است و نه از سر انتقاد. اتفاقاً در آخر مجری محترم هم به همین نکته اشاره می کند و به سبب این قدرت انطباق، از ایشان ستایش می کند.
و اما اصل مبحث. پیش از ورود به بحث لازم است صمیمانه تاکید شود که بدون شک ایشان یکی از بهترین انتخاب ها برای مصر بود. ما بواقع فردی توانمندتر از ایشان برای مأموریت مصر نداشتیم. در آن زمان اینجانب مدیرکل فرهنگی وزارت خارجه بودم و با ایشان جلسات مختلفی داشتیم، خصوصاً جلسات هفتگی در دفتر تحقیقات اسلامی که وابسته به وزارت خارجه بود.
طبیعتاً قبل از عزیمت، گفت وگوهایی داشتیم. ایشان مایل بودند رایزن فرهنگی مورد علاقه شان به سرعت اعزام شود. البته رایزن فرهنگی وابسته بود به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی که با موافقت وزارت خارجه اعزام می شد. به ایشان عرض کردم تا آنجایی که به ما مربوط باشد، به سرعت کارها را انجام خواهیم داد و چنین کردیم. البته در نهایت این انتخاب می باید به تصویب اداره سیاسی می رسید که خارج از مسئولیت ما بود.
یکی از موارد مورد بحث که در دفتر اداره کل فرهنگی انجام شد، برقراری رسمی رابطه دوجانبه بود. در آن زمان رابطه ما در سطح «حافظ منافع» بود، و هنوز هم چنین است؛ و ایشان باآنکه در رتبه بندی های وزارت خارجه در رتبه «سفیر» قرار داشتند، اما بعنوان «حافظ منافع» اعزام می شدند. چنانکه همتای مصری ایشان در تهران، آقای طهطاوی هم باآنکه در کشورش در رتبه «سفیر» بود، بعنوان «حافظ منافع» در تهران مشغول بود.
ایشان بسیار امیدوار بودند که روابط تجدید شود و به واقع در این مورد بسیار کوشیدند. صحبت اینجانب این بود که به دلائل مختلف رژیم حاکم در مصر بدان مایل نیست و اصولاً منافع اش در بازی با «کارت ایران» است. از این کارت جهت نزدیکی به غربیان و امریکایی ها و جلب کمک آنها، و هم جهت نزدیکی و استفاده از امکانات شیخ نشین ها و سعودی استفاده می نماید و متناسب با شرائط به مفهوم واقعی «بازی» می کند و عموماً ما را هم «بازی» می دهد. آنها هنگامی که تحت فشار غربی ها قرار می گرفتند و یا توقعاتی از شیخ نشین ها داشتند، علائمی از تمایل به تجدید رابطه از خود نشان می دادند و در آنجایی که لازم بود موضعی عمیقاً خصمانه می گرفتند. این صحبت را یکبار به تفصیل با بعضی از اعضای کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی هم داشتم؛ بعد از بازگشت هیئتی از آنان که به مصر رفته بود.
آنان تصور می کردند با رفع آنچه مصری ها بعنوان عوامل مزاحم در برقرای رابطه دوجانبه مطرح می کردند، می توانند رابطه را تجدید کنند و با حسن نیّت کامل بدان اصرار داشتند. سخن نگارنده این بود که اشاره به این عوامل به طور عمده بهانه گیری است. نفع و مصلحت آنان در عدم وجود رابطه دو جانبه است.
۲- بهرحال بعد از این بحث گزارش نسبتاً مفصلی نوشتم تحت عنوان «ایران و مصر؛ حقیقت ها و آرمان ها» که متضمن نکات اصلی بود و مدتی بعد در مجله «مطالعات افریقا» متعلق به دفتر مطالعات وزارت امور خارجه در زمستان ۱۳۷۹ به چاپ رسید. متأسفانه عموم آنچه در آن گزارش آمده و بعدها در کتاب «ایران و جهان عرب؛ تحولات عربی و ژئوپلیتیک ایران» انتشار یافت، هنوز هم صحیح است.
بهرحال بحث با جناب آقای خسروشاهی در این مورد بود نه این که دو ملت ایران و مصر منافع اسلامی و غیراسلامی مشترکی ندارند و نمی توان در آنجا فعالیت داشت. کسی که کمترین اطلاعی از جامعه و دین و فرهنگ و اقتصاد مصر داشته باشد، هیچگاه نمی گوید که این دو ملت منافع مشترکی ندارند. بهرحال اداره کل فرهنگی احتمالاً بیشتر از بخش های دیگر وزارت خارجه در جریان کارهای فوق العاده فراوان و مؤثر دینی و فرهنگی ایشان قرار داشت و از هیچ کمکی در قالب امکاناتش دریغ نمی کرد و همچون اختصاص بودجه خاص برای آن نمایندگی.
اتفاقاً در سالهای مأموریت ایشان، آقای طهطاوی حافظ منافع مصر بود. او از نوادگان مصلح و روشنفکر بزرگ قرن نوزدهم «رفاعه طهطاوی» معروف بود و مکرر به ملاقات می آمد و در ملاقات ها عموماً ذکر خیر جناب خسروشاهی می شد. به رغم آنکه مصریان عموماً سخن پرداز و مجامله گو هستند و مشکل میتوان تشخیص داد که آنچه می گویند از سر صدق است و یا از سر تعارف و مجامله، اما او بواقع خواستار توسعه و بلکه برقراری رابطه بود. گرایش های اسلامی داشت و از آنچه درباره ایران می گفت خاطرات فراوانی دارم که در جایی دیگر باید نقل شود. او یکی از سه سفیر عرب باسواد و آگاه موجود در تهران در آن زمان بود. به سبب سمتی که داشتم با عموم سفرای مقیم در تهران آشنا بودم. در میان سفرای عرب سفیر کویت، مجدی الظفیری، سفیر لبنان، عدنان منصور و بالاخره طهطاوی دیپلمات هایی تمام عیار بودند.
او می گفت خیلی مایل هستم که همچون جناب خسروشاهی بتوانم فعال باشم ولی نمی توانم. ملاقات های وی به طور عمده و بلکه کلاً با وزارت خارجه بود. ظاهراً از قاهره او را از هر نوع فعالیت دیگری منع کرده بودند و بنابراین خیلی کم اتفاق می افتاد که با شخصیت های دینی و یا اجتماعی ملاقات کند. چنانکه خواهیم گفت مقامات مصری به شدت از هر نوع رابطه فرهنگی و دینی و اجتماعی با ایران پرهیز می کردند، مگر در آنجایی که مجبور باشند.
بهرحال آنچه در جریان آن برنامه تلویزیونی گفته شد دقیقاً تمجید از ایشان بود که حقیقت را می پذیرفت. این که علیرغم تلاشهای فراوان این رابطه برقرار نشد خود حاکی از صحّت نکاتی است که بدانها اشاره شد و ارتباطی با ظرفیت ها و قابلیت های شخصی ایشان نداشت. اما در این که صدیق مکرم از دست رفته در مصر منشاء خدمات بزرگی بوده اند و اگر مأموریت شان ادامه می یافت این خدمات بمراتب بیشتر و تأثیرگذارتر می بود، سخنی نبوده و نیست و طبیعتاً ایشان از بابت موفقیت در این نوع فعالیت ها خشنود و سپاسگزار بودند و حق هم این بود.
۳- و اما آنچه به رابطه ایران و مصر و ایران و ازهر بازمی گردد. تنها به نکاتی اشارت می رود.
بلافاصله بعد از اشغال کویت توسط عراق، مصر از انزوا به درآمد و بهتر است بگوئیم او را از انزوا بدر آوردند و آنها هم استقبال کردند. دفتر مرکزی اتحادیه عرب از تونس به قاهره نقل مکان کرد و وزیر خارجه مصر، عصمت عبدالمجید را به ریاست آن انتخاب کردند که البته بعد از احراز آن، از سمتش کناره گرفت.
اشغال کویت به راستی برای مصر یک موهبت آسمانی بود و باعث ارتقاء موقعیت عربی، منطقه ای و بین المللی اش شد. رابطه اش با عموم کشورهای عربی که قطع شده بود، برقرار شد و صدها هزار کارگر مصری عازم شیخ نشین ها و عربستان شدند و کمک های مختلف عربی و غربی به سویش سرازیر شد و مهمتر آنکه به مرکز تحولات جهان عرب تبدیل شد. اعراب و بخصوص اعضای شورای همکاری خلیج فارس در موقعیت بسیار بدی قرار داشتند؛ خصوصاً بعد از آزادسازی کویت. هم افراد و احزاب و کشورهایی که موافق صدام بودند و هم آنانکه در برابرش قرار داشتند. همگی در نوعی گیجی و بی تصمیمی بودند؛ این بزرگترین شوکی بود که بعد از جنگ ۱۹۶۷ به اعراب وارد شده بود. در این شرائط تنها جایی که ممکن بود به نمایندگی از طرف اعراب با او صحبت شود، مصر بود.
از این پس سیاست مصر استفاده از «فرصت»ها و به عنوانی «خلأ»ها است. مصر علیرغم مشکلات داخلی ناشی از گرایش عموم مردم و عموم احزاب و گروههای اسلامی اش به صدام، کوشید به مثابه لنگر اعراب ایفای نقش کند. در جنگ ۱۹۹۱ به سبب هواداری عموم مصریان از عراق، با احتیاط کامل نقشی به عهده گرفت و از آن پس تا سقوط مبارک سیاستش استفاده از این فرصت ها و خلأها بود.
مصر مهم ترین کشور عربی بود و کوشید در نقش واسطه بین غربیان و امریکایی ها و اسرائیلی ها از یک طرف و اعراب و فلسطینی ها از سوی دیگر ظاهر شود. امریکایی ها و حتی اروپایی ها بعد از جنگ ۹۱ تلاش می کردند مساله فلسطین را به تعبیر خودشان حل و فصل کنند و مصر خواستار میانداری بود و در آن شرائط همگان او را می پذیرفتند.
یکی از عوامل جهت تعقیب سیاست استفاده از «فرصت» و «خلأ»، ایران بود. به سبب مواضع ایران در برابر فلسطین و اصولاً به سبب مواضع ضدامپریالیستی ایران، این کشور مورد هجومی همه جانبه بود. نفع مصریان استفاده از برگ ایران بود و لازمه آن بهره گرفتن از فضای «ایران هراسی» آن ایام بود که بعضاً خود بدان می دمیدند و احیاناً خود ایجاد می کردند. آنان می خواستند نشان دهند که با سیاست های ایران مخالفند و در مقابل او ایستاده اند. این موضع گیری در آن دوران برای جلب پشتیبانی از مصر بسیار مغتنم بود. آنها عملاً اتحادیه عرب را همسوی خود ساختند تا آنجایی که دبیر کل آن، عصمت عبدالمجید صریحاً و بدون هیچ مدرکی ایران را به انفجار در لاکربی متهم ساخت.
۴- سعودی ها در اوائل دهه نود خواستار نزدیکی با ایران بودند و وزیر خارجه، سعود الفیصل، چندین بار به ایران آمد که در ملاقات هایش با وزیر محترم خارجه، اینجانب هم شرکت داشت. آنها حتی یک مرتبه جهت زدودن بدفهمی ها، خواستار نوشتن تاریخ اسلام به صورت مشترک شدند که جناب وزیر خواست تا مبحث پیگیری شود. به ایشان گفتم این پیشنهاد از طرف کیست؟ چون که پیشنهاد عجیبی بود. ظاهراً با آقایان دکتر شهیدی و دکتر مهدی محقق هم دراین زمینه از راه اداره سیاسی، صحبت هایی شده بود که برای مذاکره در این مورد به جدّه بروند که از کم و کیف بیشتر آن آگاه نشدم و گویا اصولاً سفر انجام نشد.
احتمالاً این پیشنهاد از طرف خود سعود الفیصل و همفکرانش بوده است که این قابل قبول است. خیلی از دیپلمات های سعودی فاقد تعصبات مذهبی هستند، حداقل تا آنجایی که تجربه داشته ام، عموم آنان با سخت گیری های شخصیت های دینی شان موافق نیستند. سعود الفیصل در یکی از سفرهایش حداقل یک مرتبه و پیش از آغاز مذاکره به شکلی دیپلماتیک بدین مساله اشاره و به گونه غیر مستقیم شکایت نمود.
به جز این، فیصل خواستار توسعه روابط تجاری و اقتصادی بود و حتی یک مرتبه گفت سیب های ایران بسیار عالی و مطلوب است و نمی دانم چرا از شیلی سیب وارد می نماییم. شما میوه ما را تأمین کنید. در آن زمان آنها مایل بودند روابط نزدیک تری با ایران داشته باشند.
این همه به زیان مصر و مبارک بود. نزدیکی عربستان در آن هنگام به ایران به مفهوم نزدیکی عموم شیخ نشین ها بود و مصریان آنرا برنمی تابیدند. از این به بعد اصل برای آنان استفاده از «برگ ایران» در سایه «ایران هراسی» بودکه فضا را پر کرده بود. خصوصاً توسط رسانه های غربی و امریکایی.
در همان ایام آنان از ظرفیت های سیاسی و تخصصی ایران بهره می گرفتند، نمونه خوبش طرح «خاورمیانه بدون سلاح هسته ای» و دیگری کنفرانس جمعیت سازمان ملل در قاهره در ۱۹۹۵ بود. برگزاری موفق کنفرانس قاهره برای مصر یک امتیاز بزرگ بود و بدون تردید مهم ترین عامل این موفقیت حضور پررنگ تخصصی ایران بود. اما هر زمان که درباره برقراری رابطه دوجانبه صحبت می شد به مسائلی می پرداختند که به واقع بهانه گیری بود و مطمئناً بعد از برقراری رابطه تمامی آنها رفع می شد، که از ذکر نمونه هایش در می گذریم. اصل برای آنها نداشتن رابطه بود. این برقراری رابطه به شدت از قدرت مانور و بلکه اهمیت آنان می کاست و اصولاً «مخالفت با ایران» در آن ایام مطلوبیت داشت.
این «سیاست بازی» که کمتر کشوری چون مصریان قادر به انجام آن است، از طرف ما که عموماً با خوش بینی اسلامی به مسائل می نگریم، مغفول می ماند. این جریان از شروع دهه نود تا هنگام سقوط مبارک ادامه یافت و البته بعد از او مسائل در قالب دیگری قرار گرفت و بگذریم.
۵- اجمالاً رژیم مصر به ایران به طور عمده از دو زاویه می نگرد. یکی به ایران بعنوان یک کشور و دیگری بعنوان مرکز تشیع، باآنکه این دو مبحث عمیقاً و از درون با یکدیگر پیوند خورده اند.
تشیع برای مصر یک مساله امنیتی – دینی – اجتماعی است و بعد امنیّتی آن بمراتب مهم تر است. اصولاً شمال افریقایی ها و خاصه مصری ها به صورت طبیعی به تشیع گرایش دارند. این صرفا به سبب سابقه طولانی و درخشان خلفای فاطمی نیست، اصولاً گرایش دینی مصریان عمیق است. در قرون اولین مسیحیت نخستین «دیر»ها در مصر به راه افتاد و سپس به نقاط دیگر رفت. اکنون قبطیان در مقایسه با سایر مسیحیان خاورمیانه و بلکه تمامی مسیحیان، از معتقدترین ها و پایبندترین ها هستند. داوطلبان کشیش و یا راهب شدن در این کشور به نسبت یکی از بالاترین ها است.
تشیع به واقع یک آئین عمیقاً معنوی و عرفانی است. این نکته را دیگران بیشتر از ما درمی یابند. بنابراین تمایل بدان در مصر نیرومند است و این جریان دارای بازتاب های اجتماعی، خانوادگی و حتی سیاسی است و بنابراین بهمان میزان به شیعه ایرانی حساس هستند که به شیعه عراقی و لبنانی و حتی بحرینی و پاکستانی، و دولت در مقابل آن می ایستد.
نمونه خوب آن کیفیت حمله و قتل مرحوم حسن شحاته و همراهانش بود. آنها در شب نیمه شعبان در درون خانه ای دربسته مشغول انجام اعمال این شب مبارک بودند که ناگهان مورد حمله قرار می گیرند و به طرز وحشیانه و رقت باری آنان را به خیابان می کشانند و لگدکوب می کنند تا به شهادت می رسند و این همه با اطلاع کامل پلیس و مسؤلان امنیتی انجام می شود. البته این حادثه در دوران ریاست مرسی صورت گرفت.
مسئله تنها این نیست که از برگ ایران استفاده می شود، باآنکه هم اکنون بمراتب کمتر؛ چون که هم شرائط تغییر کرده و هم مصر موقعیت سابق خویش را از دست داده است. مساله این است که برقراری این رابطه تعادل دینی و اجتماعی این کشور را تهدید می کند و یا حداقل آنان چنین تصوری دارند.
۶- به اجمال این سخن در مورد ازهر هم صحیح است. علیرغم استقلال نسبی این نهاد دینی و آموزشی، ولی بهرحال این نهاد بخشی از حاکمیت کشور است و نمی تواند نسبت بدان بی تفاوت باشد. در حاشیه کنفرانس جمعیت قاهره که در آن حضور داشتم به همراه مرحوم جناب آقای تسخیری به دیدن شیخ ازهر، مرحوم طنطاوی رفتیم. در ملاقات یکی دو نفری از شخصیت های ازهری بودند و بقیّه مأموران امنیتی.
همراهی ازهر با ما بعنوان شیعه چندان تابع تشخیص و اراده شخصی ریاست آن و حتی بخشی از شخصیت های آن نیست. اولاً در درون ازهر کسانی با تمایلات عمیقاً سلفی و ضد شیعی وجود دارند و بزرگانشان نمی توانند اجماع داخلی را خدشه دار کنند. و ثانیاً افکار عمومی در خود مصر و افکار عمومی اهل سنت در مجموع بدانها اجازه نمی دهد که از حد معینی پیش تر آیند. مساله انتخاب شخصی و حتی گروهی نیست. عملاً آنها از آخرین نهادهایی خواهند بود که دیدگاه مثبت شان را آن گونه که ما می پسندیم، ابراز خواهند کرد. دراین زمینه ها با شخصیت ها و موسسات غیردینی و غیرروحانی بمراتب بهتر و بیشتر میتوان به نتیجه رسید تا این موسسات. اینان ملاحظات و محذورهای مختلف فراوانی دارند، حتی اگر قلباً به سمت ما متمایل باشند. البته به نتیجه رسیدن با آن شخصیت ها و آن موسسات، فرع بر آن است که با زبان و منطق آنان صحبت شود که متفاوت می باشد با زبان و منطق صرفا دینی.
در مورد اهل سنت و چگونگی رابطه و هماهنگی با آنان نکات سیاسی و اجتماعی و هم دینی و رفتاری فراوانی وجود دارد. آن مقدار که به ما مربوط می شود این است که می باید توقعات مان را با حقیقت ها هماهنگ نماییم و این که طرف مقابل، ما را بعنوان فرد متعلق به مذهب و کشوری که عموماً نسبت بدان حساسیت هست، چگونه می بیند و ارزیابی می نماید و هم این که وی در بیان مواضع خود گرفتار چه محدودیت هایی است و هم این که نمی تواند از آن فراتر رود. چنانکه گفته شد گفتگوی با نهادهای غیردینی و غیرروحانی دراین زمینه بمراتب مفیدتر و ثمربخش تر است. اگر بدین مهم توفیق یابیم، نهادهای دینی به دنبال شما خواهند آمد به جای آنکه شما به دنبال آنان بروید.
آخرین باری که دیدار داشتیم در یکی از شبهای ماه مبارک رمضان پیش از شیوع ویروس کرونا در دارالقرآن مرحوم علامه طباطبایی بود. پیش از افطار آیت الله سبحانی سخنرانی عالمانه و بسیار متمتّعی داشتند و بعد از افطار مدتی صحبت کردیم و تا ابتدای خیابان صفائیه قدم زدیم. به کندی راه می رفتند و از ضعف و کسالت شکایت داشتند و گفتم اجازه دهید ماشین را بیاورم و سوار شوید که گفتند راننده می آید.
خداوند سبحان ایشان را با موالیانشان محشور فرماید و به بازماندگان سلامتی و موفقیت عنایت فرماید.
۲/۱۱/۱۴۰۰ – محمد مسجدجامعی


منبع:

1400/11/03
14:11:46
0.0 / 5
574
تگهای خبر: آموزش , احیا , خدمات , سفر
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۳
جاویدانی