نگاهی به كتاب فراز از خود ؛

شب کربلای 4 به روایت غواص گردان یونس

شب کربلای 4 به روایت غواص گردان یونس

به گزارش جاویدانی، در این لحظات که خون از بینی و دهان علیزاده جاری بود، معبر به اندازه عبور یک نفر باز بود و نیروهای ایرانی به سمت داخل جزیره ماهی حرکت می کردند.



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: بعد از کتاب های «هفتادودومین غواص» و «میهمانان ام الرصاص»، سومین کتابی که در پرونده بررسی خاطرات غواصان عملیات کربلای ۴ مرور می نماییم، «فرار از خود» است. در دو کتاب پیشین، خاطراتی از غواصان لشکر ۳۲ انصارالحسین و لشکر ۳۱ عاشورا که در این عملیات حضور داشتند، مورد بررسی قرار گرفت. «فراز از خود» در رابطه با غواص و غواصانی است که از لشکر ۱۴ امام حسین در این عملیات شرکت کردند.
«فرار از خود» دربرگیرنده روایت آزاده غواص غلامرضا علیزاده از نیروهای غواص گردان یونس در سالهای دفاع مقدس است که به قلم فضل الله صابری و رضا اعظمیان جزی نوشته و توسط انتشارات مرز و بوم با همکاری حوزه هنری اصفهان انتشار یافته است.
تا به حال این مطالب را در حوزه بررسی خاطرات غواصان از کربلای ۴ منتشر نموده ایم:
* «کربلای ۴ به روایت فرمانده غواص های خط شکن / باران آتش و گرداب اروند»
* «گردان جعفر طیار چگونه خط دشمن را در کربلای ۴ شکست؟ / زبان بین المللی ترکی جان دو غواص را نجات داد!» (گفتگو با کریم مطهری فرمانده گردان غواص جعفر طیار)
* «ضیافت آتش و خون در اروند / در نقطه رهایی کربلای ۴ چه گذشت؟»
* «امشب مفقودالاثر خواهم شد / اگر تیر خوردید درد خویش را با آب بگویید!»
* «روایت بازگشت از ام الرصاص در کربلای ۴/ فرهنگ غواصی واژه اسارت ندارد» (گفتگو با سیدجعفر حسینی ودیق غواص گردان)
در ادامه مطلب مربوط به مرور و بررسی کتاب «فرار از خود» را می خوانیم؛
* از ابتدا تا حضور در جبهه به عنوان نیروی گردان امام حسین (ع)
راوی «فراز از خود»، کودکی و نوجوانی پرشَروشوری داشته و طبق روایت خودش، اهالی محل و خانواده خویش را به علت شرارت هایش عاصی و درمانده کرده بوده است. او برای سربه راه شدن کوشش کرد به صورت مخفیانه و قاچاقی، دور از چشم پدرش به جبهه اعزام شود. این تلاش در مقاطعی با عدم توفیق همراه بود اما در نهایت، علیزاده موفق شد در ۱۶ سالگی، وارد مقر لشکر امام حسین (ع) و گردان امام حسین (ع) این لشکر شود. فرماندهی این گردان در آن مقطع به عهده علی باقری بود.
گردان امام حسین (ع) بعد از مدتی جایگزین گردان امیرالمومنین (ع) در خط مقدم شد. گروهانی که علیزاده در آن قرار داشت، در پاسگاه شماره سه خط مستقر شد و ۱۵ را در این منطقه به سر برد. نیروهای گردان امام حسین (ع) سپس برای استراحت به دارخوین بازگشته و به مرخصی رفتند. در آن مقطع، علیزاده ۵ ماه از خانه و والدینش دور بود.
حاج حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین (ع) در گفتگو با این نیروها به آنها گفت چون مقرر است وارد آب شوید و غواصی کنید، نام گردان را یونس می گذاریم. در قدم بعدی حسن قربانی به عنوان فرمانده گردان یونس معرفی گردید. آبان و آذر ۱۳۶۴ هم به نیروهای گردان یونس لباس غواصی دادند و تمرین ها آغاز شد با بازگشت باردیگر به جبهه، این دفعه گردان امام حسین (ع) به مناطق کوهستانی اطراف سد زد منتقل و به نیروهایش ابلاغ گردید بناست به کردستان بروند. بنا بر این آموزش کوهپیمایی و جنگ در کوهستان برای آنها در نظر گرفته شده است. این آموزش ها ۵۰ روز طول کشید و بعد از پایان، خبر اعزام به کردستان را به نیروهای گردان دادند.
* آغاز به کار گردان یونس
طبق روایت علیزاده، روزی حاج علی باقری فرمانده گردان امام حسین (ع) به نیروهایش خبر تشکیل یک گردان غواصی را داد. بدین سان علیزاده در یک جمع ۱۳ نفره از نیروهای گردان امام حسین (ع) به گردان غواصی یونس معرفی گردید. حاج حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین (ع) در گفتگو با این نیروها به آنها گفت چون مقرر است وارد آب شوید و غواصی کنید، نام گردان را یونس می گذاریم. در قدم بعدی حسن قربانی به عنوان فرمانده گردان یونس معرفی گردید. آبان و آذر ۱۳۶۴ هم به نیروهای گردان یونس لباس غواصی دادند و تمرین ها آغاز شد. علیزاده در رابطه با تمرین های سنگین غواصی گردان یونس می گوید «در روز بیشتر از شش هفت ساعت تمرین می کردیم. دو ساعت صبح، دو ساعت پنج و شش عصر می رفتیم و گاهی هم از ساعت ۱۲ شب تا اذان بامداد در آب بودیم.» (صفحه ۱۰۷) این میان، مانند خاطرات کریم مطهری و سیدجعفر حسینی، در خاطرات غلامرضا علیزاده هم از تمرین های قبل از کربلای ۴، تاکید زیاد برای بیت المال بودن لباس های غواصی و کوشش برای حفظ آنها در چند فراز به چشم می آید.
غواص های گردان یونس، در طول روز ۳ کلاس داشتند که یکی از آنها ویژه حفظ تعادل در آب بود. با بیشترشدن تمرین ها، غواص های گردان یونس در ۲۴ ساعت روز، بیشتر در آب بوده و میزان خواب روزانه شان بیشتر از ۳ یا ۴ ساعت نمی شد. این آموزش ها حدود ۳ ماه طول کشیدند و غواص های یونس می دانستند برای عملیات جدید آماده می شوند.

* والفجر ۸ و مأموریت غیرغواصی در لشکر ۳۱ عاشورا
گردان یونس از لشکر امام حسین (ع) بعد از تمرین های سنگین به نخلستان خسروآباد در آخر جزیره آبادان منتقل شد تا در عملیات والفجر ۸ و فتح فاو شرکت نماید. غلامرضا علیزاده در آن مقطع ۱۷ سال داشت. البته لشکر امام حسین (ع) در این عملیات نیروی خط شکن نبود و بنا بود نیروهایش به عنوان پشتیبان عمل کنند. این مسئله سبب اعتراض نیروهای گردان یونس شد. بنا بر این به حسن قربانی اصرار کردند گردان را به لشکر ۳۱ عاشورا معرفی نماید که در عملیات شرکت نمایند. این کار با هماهنگی فرمانده لشکر انجام شد و یک گروهان از گردان یونس به لشکر عاشورا مامور شد.
اگر شهادت قسمت من نمی گردد، دلم می خواهد یک طوری بشود که سه چهار سالی کسی از من خبر نداشته باشد و همه از شر من راحت باشند و تا آدم نشده ام مرا برمگردان. اگر هم تا در جبهه هستم، مجروح شدم، یک جوری مجروح بشوم که در ظاهرم پیدا نباشد علیزاده در کنار دیگر نیروهای گردان یونس، نه به عنوان غواص که به عنوان بسیجی و با لباس خاکی در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد. خاطره او از حضور در لشکر عاشورا این است که برخی از نیروهای این لشکر، زبان فارسی بلد نبودند و بچه های اصفهانی به ناچار یک جا گرد هم جمع شدند.
* خدایا طوری شود که سه چهارسال کسی از من خبر نداشته باشد!
گروهانی که به لشکر عاشورا معرفی شده بود، بعد از والفجر ۸ به لشکر امام حسین (ع) برگشت. این نیروها سپس به مقر اصلی لشکر امام حسین (ع) در دارخوین برگشتند. به آنها گفته شد بناست دونفر را برای تشویق به مشهد ببرند. بدین سان علیزاده راهی مشهد شد و کنار ضریح امام رضا (ع) دعایی کرد که در حقش مستجاب شد و سبب تحمل طعم تلخ اسارت شد. دعای او به روایت خودش، اینگونه بود: «من از بس پدر و مادر و دیگران را اذیت کرده ام، روی برگشت به خانه را ندارم. اگر شهادت قسمت من نمی گردد، دلم می خواهد یک طوری بشود که سه چهار سالی کسی از من خبر نداشته باشد و همه از شر من راحت باشند و تا آدم نشده ام مرا برمگردان. اگر هم تا در جبهه هستم، مجروح شدم، یک جوری مجروح بشوم که در ظاهرم پیدا نباشد.» (صفحه ۱۲۵)
* کربلای ۳؛ ساقط کردن هواپیمای دشمن با ضدهوایی و نخستین مجروحیت
در ادامه تصمیم گرفته شد پدافند قسمتی از خط دریاچه نمک فاو به گردان یونس سپرده شود. بدین سان این نیروها، بامداد روز ۱۳ فروردین ۱۳۶۵، خط یاد شده را از لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) تحویل گرفت. سپس نیروهای گردان حضرت ابالفضل (ع) جایگزین آنها شده و خط را تحویل گرفتند.
خرداد و تیرماه ۶۵ به آموزش های غواصی گذشت و روزی رسید که به نیروهای گردان یونس اعلام گردید وسایل خویش را جمع کنند تا به موقعیت دیگری بروند. آنها به یک مقر مخفی در خسروآباد آبادان به نام نهر قاسمیه منتقل شده و تمرین های سنگین و سختی را شروع کردند. محل تمرین ها بین نیزارها و نخلستان های نزدیک دهانه ورود اروند به خلیج فارس قرار داشت که مکانی مخفی بود و کسی از آن خبر نداشت. تمرین در این محل، حدود ۵۰ روز طول کشید و ۳ گروهان نوح، موسی و اسماعیل از گردان یونس در آن آموزش دیدند. این میان گروهان اسماعیل، برای پشتیبانی در نظر گرفته شده و آموزش غواصی ندید. اما گروهان های نوح و موسی که آموزش غواصی می دیدند، بامداد وارد آب شده و ظهر برای نهار بیرون می آمدند.
غواصی که سر ستون بود، خیلی اذیت می شد چون باید بیشتر پا می زد. اگر هم پای کسی حین فین زدن می گرفت، چاره ای نداشت جز اینکه به نحوی خویش را مدیریت کرده و جمع را به هم نزد. این مشکل طبق روایت علیزاده، بر اثر مرور و تکرار تمرین ها، کاهش پیدا کرد. دادن هندوانه های شیرین به نیروها هم نمی توانست کام آنها را شیرین کند چون آب خوردن در دریا سبب می شد دهان نیروها تلخ شده و مزه هندوانه را نفهمند باتوجه به محل عملیات بعدی، نیروهای گردان یونس به مکانی متناسب و شبیه به خصوصیت های منطقه عملیات یعنی جزیره خارک منتقل شدند. در این تمرین و مانور بنا بود سکویی دریایی تصرف شود. در این آموزش به گردان یونس گفته شده بود یک اسکله و سکوی عراقی وسط خلیج فارس نزدیک اسکله ام القصر است که باید برای فتحش ۵ کیلومتر شنا کنند. علیزاده می گوید در تمرین های آن مقطع، غواصی که سر ستون بود، خیلی اذیت می شد چون باید بیشتر پا می زد. اگر هم پای کسی حین فین زدن می گرفت، چاره ای نداشت جز اینکه به نحوی خویش را مدیریت کرده و جمع را به هم نزد. این مشکل طبق روایت علیزاده، بر اثر مرور و تکرار تمرین ها، کاهش پیدا کرد. دادن هندوانه های شیرین به نیروها هم نمی توانست کام آنها را شیرین کند چون آب خوردن در دریا سبب می شد دهان نیروها تلخ شده و مزه هندوانه را نفهمند. علیزاده در این زمینه می گوید: «بعضی وقت ها بچه ها از تلخی این آب سرفه می کردند و گلوهایشان خون می افتاد.» (صفحه ۱۷۱)
یکی از شهدای گردان یونس، حین تمرین های سنگین مانور تصرف اسلکه به شهادت رسید. نام این شهید محمد شمس است که پیکرش سه روز بعد حدود ۳ کیلومتر پایین تر از محل تمرین پیدا شد. علیزاده ضمن روایت تاکیدهای باردیگر فرماندهان بر امانت و بیت المال بودن لباس های غواصی می گوید تعداد لباس ها کم و بیشترشان چینی بود. این لباس ها توسط سوریه یا کشور ثالث دیگری برای ایران خریداری می شدند.
قرار بود در عملیات کربلای ۳، وقتی گردان یونس خط دشمن را شکست، نیروهای گردان امام رضا (ع) به عنوان نیروی پشتیبان با قایق به طرف اسکله دشمن هجوم آورده و توسط نردبان های ستون های اسکله، بالا رفته و با تصرف اسکله، کار نیروهای یونس را تکمیل کنند. روز اجرای عملیات هم ۹ شهریور بود.
فاصله نیروهای یونس تا اسکله الامیه ۹ کیلومتر بود که باید ۴ کیلومتر از آنرا با قایق طی کرده و نزدیک یک سکو و فانوس دریایی درون آب پریده و باقی مسیر را غواصی می کردند. با نامساعدشدن هوا، قایق های اعزامی راه را گم کردند و به هدف پیش بینی شده نرسیدند. با گذشت حدود ۸ ساعت از زمان عملیات و سرگشتگی در آب، مسیر پیدا نشد و اجرای مجدد عملیات به شب بعد موکول شد. انتقال نیروها در شب بعد با موفقیت روبرو و حمله انجام شد. در گیرودار حمله و درگیری ها، تیری از کنار سر علیزاده عبور کرد که به او برخورد نکرد و جراحتی به بار نیاورد.
با بالاگرفتن درگیری ها در منطقه عملیات، هواپیماهای عراقی برای بمباران مهاجمان ایرانی وارد منطقه شدند که علیزاده برای ساقط کردن آنها، پشت توپ ضدهوایی چهارلول نشست و مبادرت به شلیک کرد. از دو هواپیمایی که وارد آسمان منطقه شده و مشغول بمباران نیروهای ایرانی بودند، اولی از مقابل علیزاده عبور کرد اما دومی به دام گلوله های ضدهوایی او افتاد و مورد برخورد قرار گرفت. گلوله های ضدهوایی چهارلول به شکم هواپیمای دشمن برخورد کرده و باعث سقوطش شدند.
اسکله الامیه در عملیات کربلای ۳ با موفقیت تصرف شد و هواپیمای دشمن هم سقوط کرد اما طبق روایت علیزاده، دقیقا در همان لحظه سقوط هواپیما، ترکش ریزی که به تاسیسات اسکله خورده بود، کمانه کرده و زیر قلب او خورد. درد شدید ناشی از برخورد ترکش موجب شد علیزاده دولا شده و نتواند کمر تاشده خویش را راست کند. خاطره این غواص گردان یونس از لحظات پایانی عملیات کربلای ۳، به جز جراحت خود، مربوط به غواص های دیگری است که در آب های خلیج فارس مفقود و سپس پیدا شدند. علیزاده روایت می کند: «بعضی از غواص ها را آب تا نزدیکی آب های کویت برده بود و تا فردا عصر آنها را با بالگرد و قایق جمع می کردند. تعدادی از غواص ها می گفتند که از ساعت نه شب تا فردا ساعت هفت و هشت شب در آب سرگردان بودند و شدیداً خستگی و گرسنگی را احساس می کردند.» (صفحه ۱۹۲) مجبور شده بودند برخی از ماهی ها را که موجی شده بودند خام خام بخورند. همگی این غواص ها پیدا و برگردانده شدند.

نقشه عملیات کربلای ۳
* تشکیل باردیگر گردان یونس و شروع تمرین ها برای کربلای ۴ علیزاده بعد از مجروحیت، با تعدادی از مجروحین دیگر به امیدیه و از آن جا با هواپیمای C130 به اصفهان منتقل شد. وی در بیمارستان شهید صدوقی اصفهان بستری شد و مرخصی مجروحیتش ۱۵ روز طول کشید. در ادامه شنید فرماندهان لشکر امام حسین (ع) قصد دارند باردیگر گردان یونس را سازماندهی و با نیروهای جدید، یک گردان کامل تشکیل دهند. بدین سان گردان یونس باردیگر شکل گرفت و تمرین ها و آموزش ها آغاز شد. این تمرین ها، شبانه روزی بوده و غواص ها در خشکی هم تمرین تاکتیکی می کردند. رزم های شبانه هم برای کار با اسلحه در آب و خشکی اجرا می شدند.
بنا شد گردان یونس در ساختار جدید، ۵ گروهان داشته باشد و با گروهان های موسی، نوح، اسماعیل، داود و ابراهیم سازماندهی شد. در جریان تمرین های سنگین قبل از کربلای ۴ هم غواص دیگری به نام علیرضا آقاجانی فشارکی به شهادت رسید که متولد ۱۳۴۷ بود و پیکرش سه روز بعد زیر اسکله یگان دریایی پیدا شد.
حاج احمد موسوی از دیگر بزرگان و پیشکسوتان لشکر امام حسین (ع) هم به این گروه اعلام نمود مأموریت شان برگشت ندارد چون یا اسیر می شوند یا شهید! او ضمن ابلاغ فرماندهی دسته به علیزاده، ۱۳ نیروی عادی، یک تخریبچی و یک بیسیم چی را با او همراه کرد برای انجام عملیات جدید، چهارمنطقه شلمچه، ابوالخصیب، مقابل جزیره ام الرصاص و جزیره مینو انتخاب شدند. علت انتخابشان هم این بود که از نظر مانور، آتش، عقبه و پشتیبانی به هم وابسته بودند. گردان یونس به علت اهمیتش در عملیات، زیرنظر واحد اطلاعات_عملیات قرار داشت.
غلامرضا علیزاده که در کربلای ۴، معاون دسته بود، روایت می کند قبل از شروع عملیات، مرتضی شاه چراغی یکی از بزرگان گردان یونس او را کنار کشید و گفت ۱۵ نفر مجرد زبروزرنگ مثل خویش را گلچین کند. شاه چراغی گفت چون بوی آن می آید که دشمن از طرح اجرای عملیات آگاه شده باشد، به حاج حسین خرازی پیشنهاد شده یک گروه ۱۵ نفره به عنوان پیشتاز اعزام شوند تا وضعیت دشمن را بررسی نمایند. اگر اوضاع مساعد بود با بی سیم تماس گرفته و مساعدبودن شرایط حمله را به دیگر یگان ها خبر دهند. حاج احمد موسوی از دیگر بزرگان و پیشکسوتان لشکر امام حسین (ع) هم به این گروه اعلام نمود مأموریت شان برگشت ندارد چون یا اسیر می شوند یا شهید! او ضمن ابلاغ فرماندهی دسته به علیزاده، ۱۳ نیروی عادی، یک تخریبچی و یک بیسیم چی را با او همراه کرد. شاه چراغی هم به علیزاده گفت احتمال رسیدنشان به دشمن، ۱ درصد است. سپس افزود: «اگر نزدیک دشمن و موانع شان رسیدید، معبر را باز می کنید و می روید و پشت دشمن می نشینید و به ما بی سیم می زنید که ما نیروها را در آب بریزیم و بیاییم. اگر عراقی ها فهمیدند و شما را دیدند، از پشت آنها را بزنید.» (صفحه ۲۲۷)
گروه ۱۵ نفره یاد شده در لحظات قبل از حرکت به سمت دشمن، به علت اصرار و التماس های یکی از نیروها که اشتیاق زیادی برای حضور در این گروه داشت، با یک نفر افزایش به شمار ۱۶ نفر رسید. این گروه ساعت ۸ شب حرکت کرده و با بدرقه حاج حسین خرازی فرمانده لشکر آیت الله طاهری امام جمعه اصفهان، کرباسچی استاندار اصفهان و برخی از مسؤلان به سمت دشمن حرکت کرد.
علیزاده می گوید در شب عملیات و قبل از شروع حمله، نیروهای لشکر ۲۵ کنار که در کنار لشکر ۱۴ امام حسین (ع) قرار داشتند، بواسطه بمباران و آتش منحنی دشمن، قسمتی از نیروهای خویش را از دست داده و شرایطشان دگرگون شد.
* شروع درگیری، جراحت باردیگر و اسارت
غواص های گروه پیشتاز با نزدیک شدن به ۱۰۰ متری جزیره ماهی و ام الرصاص، باید از دهانه رود عبور می کردند که دوطرفش دکل نگهبانی دشمن قرار داشت. این کار به آرامی و در سکوت و اختفا انجام شد. فرماندهان لشکر امام حسین به علیزاده و گروهش تاکید کرده بودند اگر دشمن آغاز به تیراندازی کرد، آنها هم تیراندازی کرده و درگیر شوند. بدین سان سایر نیروها هم اعزام خواهند شد.
علیزاده همزمان با نارنجک دشمن، در آب فرو رفت. با انفجار نارنجک که از نوع صوتی بود، موج انفجار در آب سر او را گرفت. در این لحظات که خون از بینی و دهان علیزاده جاری بود، معبر به اندازه عبور یک نفر باز بود و نیروهای ایرانی به سمت داخل جزیره ماهی حرکت می کردند علیزاده و غواص های پیشتاز به ساحل جزیره بلجانیه، سیم خاردارها و موانع خورشیدی رسیدند. بنا بر بازکردن یک معبر و نفوذ به استحکامات دشمن بود. علیزاده در رابطه با آن لحظات اینگونه روایت کرده که در لحظه ای خویش را در ساحل یافته و یک سرباز عراقی را هم بالای سر خود دیده که ناگهان نارنجک خویش را به سمت علیزاده انداخته است. علیزاده همزمان با نارنجک دشمن، در آب فرو رفت. با انفجار نارنجک که از نوع صوتی بود، موج انفجار در آب سر او را گرفت. در این لحظات که خون از بینی و دهان علیزاده جاری بود، معبر به اندازه عبور یک نفر باز بود و نیروهای ایرانی به سمت داخل جزیره ماهی حرکت می کردند. حجم درگیری در آن لحظات شدید شده و از گروه ۱۶ نفره پیشتاز، سه تن از غواص ها با نامهای سیاه پوش، یاسینی و عزیزاللهی به شهادت رسیده بودند.
علی رغم تلاش قایق های خودی برای رسیدن به ساحل دشمن، بیشتر از یک یا دو قایق موفق نشدند به ساحل برسند چون آتش شدید دشمن سبب انهدام خیلی از قایق ها شده و رزمندگان زیادی هم به شهادت رسیدند. این میان به علت عدم توفیق در پیشبرد عملیات، دستور عقب نشینی صادر شد که تعدادی از نیروها از آن آگاه شده و برخی دیگر چون علیزاده از صدور دستور آگاه نشدند. بدین سان نیروهایی که از عقب نشینی آگاه شدند، عقب نشستند و تعداد دیگری از غواص های گردان یونس در منطقه دشمن ماندند.
با رسیدن نیروهای عراقی به علیزاده، مورد ضرب و شتم قرار گرفت که در آن لحظات موفق شد ضمن زمین زدن خود و غلت زدن بین گِل های ساحل، نقشه و کالک مأموریت را از لباس غواصی خود خارج کرده و زیر گل ولای مخفی کند.

عکس یادگاری تعدادی از غواص های گردان یونس
* ۹۰ نفر در بازداشتگاهی با گنجایش ۱۰ نفر
علیزاده و همراهانش بعد از حدود ۱۵ روز به طرف بصره و از آن جا به بغداد منتقل شدند. آنها در غروب روزی به استخبارات عراق در مرکز بغداد رسیده و سپس به پادگان الرشید در نزدیکی بغداد منتقل شدند. یکی از خاطرات تلخ علیزاده از اسارت، مربوط به ۷ روزی است که همراه با دیگر اسرا که تعدادشان ۹۰ تن بود، در بازداشتگاه یا به بیان دقیق تر در سلولی با گنجایش ۱۰ نفر نگهداری می شد. در این بازداشتگاه به اسرا گفته می شد همه ۹۰ نفر فقط ۵ دقیقه برای رفتن به دستشویی و قضای حاجت فرصت دارند؛ در صورتیکه فقط سه کابین دستشویی وجود داشت.
با انتقال اسرا به زندان الرشید، اجازه رفتن به دستشویی فقط در روز صادر می شد. در نتیجه دوتن از اسرا زیر بار این فشار به اصطلاح کم آورده و آغاز به همکاری با دشمن کردند. بگفته علیزاده این دوتن جاسوسی دیگر اسرا را کرده و هراطلاعاتی نیروهای عراقی می خواستند، در اختیارشان قرار می دادند. محور کارشان هم لو دادن فرماندهان و پاسداران بود. چون تعداد پاسدارها در جمع اسرا زیاد بود اما کسی هویت شان را فاش نمی کرد و همه خویش را بسیجی یا ارتشی معرفی می کردند. بعد از مدتی یک تن دیگر به این دو خائن اضافه گردید.
سختی دیگری که جاسوس ها و سه خائن یاد شده ناچار به تحملش نبودند، عدم استحمام بود. با گذشت یک ماه از شروع اسارت، علیزاده و همراهانش موفق شدند حمام کنند؛ اما با آب بسیار سرد تانکری که پشت یک کامیون قرار داشت و به جای پاکیزگی و آسودگی، سبب لرزیدن و زجرکشیدن بود علاوه بر سختی های دستشویی رفتن و فعالیت سه جاسوس در جمع اسرا، علیزاده از تغذیه ناسالم و نامناسب زندان الرشید هم روایت کرده است. در شبهای دوم و سوم حضور در این بازداشتگاه، بیشتر از سه لوبیا به هرکدام از اسرا نرسید. سختی دیگری که جاسوس ها و سه خائن یاد شده ناچار به تحملش نبودند، عدم استحمام بود. با گذشت یک ماه از شروع اسارت، علیزاده و همراهانش موفق شدند حمام کنند؛ اما با آب بسیار سرد تانکری که پشت یک کامیون قرار داشت و به جای پاکیزگی و آسودگی، سبب لرزیدن و زجرکشیدن بود.
کتک خوردن هر روزه هم از دیگر برنامه های ثابت روزها و ماه های ابتدایی اسارت غلامرضا علیزاده بوده است. او می گوید هنگام گرفتن آمار روزانه، کتک خوردن از عراقی ها اجتناب ناپذیر بود و کسی که زیرک بود جایی می نشست که کتک نخورد اما تعدادی از اسرا مردانگی کرده و اول صف می نشستند تا کتک خورده و بقیه همقطارانشان صدمه نبینند.
* انتقال به اردوگاه تکریت ۱۱
اسرای کربلای ۴ که علیزاده همراهشان بود، تا اسفند ۱۳۶۵ در زندان الرشید بودند. تا پایان حضور در این بازداشتگاه، وعده های غذایی آنها بدین سان بود: بامداد نصف لیوان آش شوربا و نصف نان صمون، ظهر ۶ قاشق برنج و شام هم ۴ دانه لوبیا با یک نصف نان صمون.
اردوگاه تکریت ۱۱ دیماه ۶۵ به اسرای عملیات کربلای ۴ اختصاص پیدا کرده بود و علیزاده و همراهانش هم در اسفند به این مرکز منتقل شدند. کمی بعد، اسرای کربلای ۵ هم به این اردوگاه منتقل شدند و در سالهای بعد، به تدریج تعدادی از اسرای عملیات های دیگر هم به تکریت ۱۱ رفتند.
خاطره آوردن دو کامیون لباس و دمپایی در خاطرات علیزاده، مربوط به اردوگاه ۱۱ تکریت است. در این اردوگاه بود که اسرا بعد از ۳ ماه به گرفتن دوش و یک حمام درست وحسابی دل خوش کردند. اما این دفعه هم استحمام مساوی بود با آب سرد و برخورد کابل نگهبانان بعثی بر بدن اسرا. علیزاده می گوید او و اسرا، از شدت شکنجه و کتک زدن های عراقی ها متوجه می شده اند ایران در عملیات های جدید خود توفیق داشته یا نه. با این معیار، میزان موفقیت ایران در عملیات ها بود که سبب شدت شکنجه ها می شد.
مخالفت شدید بعثی ها با قرائت زیارت عاشورا از دیگر خاطرات غلامرضا علیزاده است. او می گوید خواندن زیارت عاشورا توسط اسرا، مجازاتی در حد مرگ داشت و چون این گروه از اسرا، مفقودالاثر بودند، با کشته شدنشان اتفاق خاصی نمی افتاد و دردسری گریبان عراقی ها را نمی گرفت. بدین سان خوانش زیارت عاشورا یا روضه خوانی اسرا باید با رعایت اصول حفاظتی شدیدی انجام می شد. برای روزه ماه مبارک رمضان هم که اسرا به استقبالش رفتند، این واکنش از جانب دشمن نشان داده شد: «ناهار ظهر را برای افطار و شام را برای سحر نگه دارید!» علیزاده می گوید به جز جاسوس های حاضر در بازداشتگاه، باقی اسرا روزه می گرفتند.
یکی از خاطرات تلخ دیگر دوران اسارت علیزاده، پخش خبر درگذشت امام خمینی (ره) است که می گوید ضربه بزرگی به روحیه اسرا زد. او می گوید «فرق هم نمی کرد که چگونه آدمی باشیم و اصلاً امام را قبول داشته باشیم یا نه! چون ما کسی را داشتیم که به امام ناسزا می گفت و یا کسی را داشتیم که اصلاً نماز نمی خواند و ظاهراً مقید به هیچ چیزی نبود و خدا و پیغمبر و هیچ چیزی را قبول نداشت. ولی حتی چنین افرادی هم در فقدان امام گریه می کردند.» (صفحه ۳۶۹) از دیگر فرازهای جالب مربوط به روزهای درگذشت امام خمینی (ره) در خاطرات غلامرضا علیزاده، گریه یکی از نگهبانان عراقی با نوحه خوانی مخفی اسرا است. راوی کتاب «فرار از خود» روایت می کند: «نگهبان یکی از بچه های شیعه بود و نوحه را گوش می داد و گریه می کرد و خودم دیدم که غمزده سرش را به پنجره گذاشته است. اولش بچه ها ترسیدند، بعد اظهار داشت: نه ادامه بدهید. من هم عزادارم.» (صفحه ۳۷۲)
غلامرضا علیزاده بعد از ۴ سال در سن ۲۱ سالگی از اسارت آزاد شد و به وطن بازگشت. اما جمله مهمی که علیزاده در رابطه با آن مقطع از زندگی خود دارد، نشان از رنج بزرگی دارد که در طول اسارت کشیده و فقط هم مختص او و همراهانش نیست. بلکه آزاده دیگری چون امیر خلبان محمدصدیق قادری هم چنین نکته ای را از اسارت خود یادآور است. جمله علیزاده در کتاب «فرار از خود» از این قرار است: «می توانستیم بعد از ۴ سال راحت دستشویی برویم.»


منبع:

1403/01/25
09:24:12
0.0 / 5
133
تگهای خبر: آموزش , خرید , زندگی , شركت
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۴ بعلاوه ۳
جاویدانی