به مناسبت سالروز عملیات بدر؛

غواص هایی كه روی سیم خاردار خوابیدند

غواص هایی كه روی سیم خاردار خوابیدند

جاویدانی: نتیجه عملیات هرچه که بود؛ در طول این چند روز، حماسه ها، جان نثاری ها و دلیرمردی هایی از رزمندگان اسلام به منصه ظهور رسید که از مظاهر پاک اسلام خواهی، دین یاوری، شهادت طلبی، ولایت پذیری بود.



به گزارش جاویدانی به نقل از مهر، عملیات بدر که در ۲۰/‏۱۲/‏۱۳۶۳‬ با رمز مبارک یا فاطمه الزهرا (س) در جبهه جنوبی هورالهویزه آغاز شد، باآنکه در ابتدا با یورش برق آسای رزمندگان اسلام و عبور از رود دجله، تردد دشمن در جاده العماره-بصره را قطع کرد، لیکن اتکا به عقبه آبی، نداشتن جاده مواصلاتی، بروز مشکلات ترابری و پشتیبانی و بی بهره بودن از آتش توپخانه، سبب شد که بعد از شش روز نبرد و مقاومت در مقابل پاتک های سنگین و متوالی زرهی دشمن، منطقه شرق دجله تخلیه و به تثبیت مواضع جدید در هورالهویزه بسنده گردد. [۱]
ضمن اینکه استفاده بی شمار و ناجوانمردانه رژیم بعثی در استفاده از بمب شیمیایی ضد رزمندگان ایرانی درنتیجه عملیات تاثیر فراوان داشت. درمجموع عراق در عملیات بدر، حدود ۱۰۰ حمله شیمیایی کرد و عوامل مختلف شیمیایی تاول زا، اعصاب، مؤثر بر خون، خفه کننده و مرکب را ضد نیروهای ایران به کار برد. [۲]
نتیجه عملیات هرچه که بود؛ در طول این چند روز، حماسه ها، جان نثاری ها و دلیرمردی هایی از رزمندگان اسلام به منصه ظهور رسید که از مظاهر پاک اسلام خواهی، دین یاوری، شهادت طلبی، ولایت پذیری و… بود.
به مناسبت سالروز این عملیات غرورآفرین، به گوشه هایی از دریای بیکران حماسه ها و جان فشانی های رزمندگان و فرماندهان این عملیات اشاره می شود.
انهدام پل جبیر
پل جبیر از اهمیت ویژه ای در عملیات بدر برخوردار بود. پل «جبیر» بر روی رودخانه دجله در ۸۱ کیلومتری شمال شهر «القرنه»، جاده بصره- العماره را توسط جاده شرقی - غربی به جزیره مجنون شمالی متصل می نماید.
سجاد جهان شیر از رزمندگان شرکت کننده در عملیات بدر در خاطرات خود از انهدام این پل می گوید: بعد از عبور از پل و رد شدن از کانال اول و کانال دوم، در راه حرکت، چند مقر در طرفین جاده و نزدیکی روستای «جبیر» بودند که درگیری شدیدی در این نقطه روی داد. سرهنگ عراقی در آنجا با نیروهایش مقاومت زیادی می کرد. درنهایت این درگیری منجر به هلاکت سرهنگ عراقی و برخی از نیروهایش شد.
وقتی به ساحل رود دجله رسیدیم. برخی از بچه ها را در طرفین پل و تعدادی را بر روی پل مستقر کردیم و برادران تخریب کار خویش را شروع کردند. اگر اشتباه نکرده باشم، دقیقاً ساعت ۱: ۳۰ نیمه شب انفجار صورت گرفت و صدای آن به حدی مهیب بود که یکی از بچه ها به نام امیر حمزه داورزنی در اثر موج انفجار، گوش هایش خونریزی نمود. مأموریت با موفقیت انجام شده بود.
زحمات تک تک برادران اطلاعات - عملیات تیپ ۱۱۰ شهید بروجردی در این عملیات ستودنی بود. برادران انصافاً با زیرکی، چالاکی، شجاعت و شهامت خود برگ زرینی از عملکرد خود در این عملیات برجای گذاشتند.
این عملیات {انهدام پل} سبب گردید که دشمن بعثی نتواند نیروی کمکی به منطقه عملیاتی لشکر عاشورا، تیپ قمر و لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) وارد کند. [۳]
خوابیدن روی سیم خاردار
یکی از مسؤلان واحد اطلاعات عملیات تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم درباره چگونگی درگیر شدن نیروهای این یگان در عملیات بدر گفت «هنگامی که خواستیم خط را بشکنیم {۲۱/۱۲/۱۳۶۳}، به سبب هوشیاری دشمن، نیروهای غواص از فاصله ۲۰، ۳۰ متری قایق ها را رها کرده و بدون لباس غواصی به سیم خاردارهای نزدیک سیل بند رسیدند و به سبب نبودن وقت برای قیچی کردن و کنار زدن سیم خاردارها، ۲ نفر از رزمندگان روی سیم خاردارها خوابیدند تا با فشار روی این سیم خاردارهای حلقه ای و پایین رفتن آنها در عمق آب، قایق ها از آن عبور کرده و خویش را به سیل بند برسانند.»
بالا رفتن پارچه سفید تسلیم نیروهای عراقی
سروان ابراهیم جمعه قاسم، معاون گردان ۴۲۵ ارتش عراق، مستقر در پد خندق که در عملیات امروز (۲۳/۱۲/۱۳۶۳) به اسارت درآمد؛ درباره تاکید مسؤلان نظامی عراق بر مقاومت آنها و تصمیم مسؤلان رده بالا برای آزاد کردن آنها از محاصره، گفت «مدت سه روز بود که روی جاده خندق در محاصره نیروهای اسلام بودیم و در طول این مدت دستورهایی از راه فرمانده لشکر ۳۵ در خصوص مقاومت این گردان ها صادر می شد. می گفتند به دستورات عمل کنید، وزیر دفاع «عدنان خیرالله» با یک ستون عازم منطقه است تا شما را از محاصره نجات دهد. پس ازاین تماس فرمانده گردان کلیه افسران را جمع و نظرخواهی کرد که چه باید بکنیم؟ اکثریت رأی بر تسلیم شدن دادند و ما هم با بالا گرفتن پارچه سفیدی تسلیم نیروهای اسلام شدیم.»
ما تا آخرین قطره خون می ایستیم، شما هم بایستید
هم زمان با فشار نیروهای عراقی و باتوجه به پیگیری های دفتر امام خمینی در مورد وضعیت جبهه ها، امام هم در جریان امر قرار گرفتند و یک پیام کوتاه و شفاهی بدین شرح از راه دفترشان به قرارگاه خاتم الانبیاء ارسال کردند: به بچه ها، محسن و صیاد بگویید که امروز، روز واقعی جنگ بین اسلام و کفر است. با تمام توان بایستید و به هیچ عنوان سستی در خود راه ندهید. ما تا آخرین قطره خون می ایستیم، شما هم بایستید.
مقاومت حسن آقایی تا بیهوشی
محسن رخصت طلب؛ راوی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در گزارش کوتاهی درباره شدت درگیری ها در «الصخره» و تلاشهای حسن آقایی فرمانده این محور، نوشته است: مسئول محور الصخره، حسن آقایی است، ترس در وی معنا ندارد. اصلاً تیر و ترکش و آتش نمی شناسد. او و نیروهای همراه در مقابل نیروهای عراقی در منطقه الصخره، به شدت مقاومت می کردند و توانستند در عرض چند ساعت، سه بار آنها را از این منطقه که دشمن با فشار زیاد باز پس گرفته بود، عقب بزنند.
می گفتند وی در طول سه روز عملیات، ده ساعت بیشتر نخوابیده. تماماً در حال دادوبیداد کردن و جنگیدن بود. آر. پی. جی ۷ از دست او نمی افتاد. بالاخره بعد از مقاومت زیاد، زمانی که دشمن برای آخرین بار، الصخره را گرفت، نیروها او را که از شدت خستگی و ضعف، رو به بی هوشی بود سوار قایق کرده و به بهداری منتقل کردند.
من عقب نمی روم، می مانم و کاری می کنم
در روز ۲۵/۱۲/۱۳۶۳ سیدرضا دستواره که بعد از شهادت عباس کریمی، فرمانده لشکر ۲۷ حضرت رسول، بطور موقت فرماندهی این یگان را برعهده گرفته بود، برای گزارش آخرین وضعیت لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) در قرارگاه خاتم الانبیاء حاضر شد. دستواره که از ناحیه پهلو ترکش خورده بود و براثر شدت جراحت توان زیادی برای حرف زدن نداشت، اظهار داشت: مسئول واحد اطلاعات عملیات و تقریباً همه نیروهای کادر این واحد زخمی شده اند و کادر لشکر هم اغلب زخمی هستند. وی با وجود جراحات شدید به محسن رضایی اظهار داشت: من عقب نمی روم، می مانم و کاری می کنم. این در حالی بود که لشکر ۲۷ بعد از سه روز اجرای ماموریت، برای بازسازی به عقب منتقل شده بود. [۴]
شنای صیاد در هور
مهدی شیرانی نژاد می گوید: «تا سوار شدیم، ده دوازده نفر از رزمنده های عادی که عقب نشینی می کردند و خسته هم شده بودند، سوار قایق ما شدند. هفت، هشت، ده کیلومتر راه آمده بودند. من بی سیم دستم بود و آنرا گذاشته بودم روی پاهایم، چون تراکم نیرو زیاد بود و جایی نبود. قایق داشت در آب فرومی رفت که صیاد (شیرازی) گفت من با شنا برمی گردم عقب. هرچه آقا رحیم (صفوی) به او گفت، گوش نداد و شنا کرد؛ چه شنایی هم داشت. با لباس و پوتین این بیست متر را رفت من هم در این فکر بودم که بی سیم گرفتار مشکل نشود، چون دائم به همه بی سیم چی ها می گفتیم، بی سیم ها خیلی گران است و باید در حفظ آنها بکوشیم.» [۵]
حماسه مهدی باکری در هور
در روز پنجم عملیات (۲۵/۱۲/۱۳۶۳) بعد از دفع اولین پاتک دشمن، برادر مهدی باکری کوشید که برادران تا شب مقاومت کنند تا با بهره گیری از تاریکی شب پل {الصفحه: اتوبان} را منهدم کنند، آنان هم حرف او را تائید و برای ایستادگی، آمادگی خویش را اعلام نمودند. ساعت ۱۴: ۳۰ به فرمانده لشکر خبر دادند که دشمن از پل گذشته و وارد شهر «حریبه» شده است و از دشت باز مقابل قسمت کیسه ای دجله (نرسیده به گلوگاه)، دست به پاتک زده است.
سماجت دشمن در تداوم پاتک باعث شد که سیل بند مقابل فرماندهی از نیروی خودی خالی شود و به دست دشمن بیفتد. بدین ترتیب نیروهای خودی در داخل شهرک و پشت سیل بند، درحالی که محاصره شده بودند، با دشمن مقابله کردند. به سبب تنگ تر شدن محاصره، برادر نظمی به برادر باکری گفت «شما بروید عقب، ما اینجا هستیم»، اما برادر باکری پاسخ داد «ما می خواهیم بجنگیم، چگونه برگردیم عقب، مساله اسلام در بین است.»
با آمدن دشمن روی سیل بند، محاصره نیروهای خودی کامل و نبرد تن به تن شروع شد. برادر کاملی بی سیم چی برادر باکری می گوید «ما هرچه به برادر باکری اصرار کردیم که برگردد، نپذیرفت.» به او گفتم از حبیب (اسم رمز قرارگاه) می گویند: شما برگردی عقب، اما او نپذیرفت و به کلی خودش را از بی سیم دور کرد. از سوی دیگر، برادران قرارگاه از پشت بی سیم به من گفتند: حتی اگر می توانید دست و پای او را ببندید و بیندازیدش داخل قایق و او را بکشید، بیاورید عقب.
برادر قمرلو، فرمانده گردانی که در همان روز سازماندهی شده و همراه شهید باکری در آن قایق بود، می گوید «خودش یک نارنجک را به پشت سیل بند انداخت و چند نفر از عراقی ها را به درک واصل کرد و برگشت. گاهی تکبیر می گفت، لحظاتی امام زمان (عج) را صدا می زد، خیلی چابک شده بود. بیشتر برادران در حال زدن آر. پی. جی بودند.
در حین درگیری برادرانی که زخمی می شدند، آنها را به داخل قایق می بردیم، برادر باکری کنار من نشسته بود و تیراندازی می کرد. یک دفعه در میان ذکرهایی که می گفت، ناله ضعیفی کشید و رو به زمین دراز کشید، در بغل گرفتمش دیدم که از پیشانی او خون بیرون می آید. دشمن قایق را زیر رگبار گرفته بود، اما تیری به ما برخورد نکرد، در همین حال یکی از افراد دشمن با شلیک موشک آرپی جی موتور قایق را نشانه گرفت و سبب اشتعال آن شد.
ما که براثر برخورد ترکش به داخل آب پرتاب شده بودیم، با یک دنیا غم و درد، سوختن برادر باکری و دیگر مجروحان را مشاهده کردیم.» [۶]
منابع:
[۱] تعدادی از نویسندگان، اطلس جنگ ایران و عراق: فشرده نبردهای زمینی، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم ۱۳۹۹ صفحه ۷۳
[۲] نیک خواه بهرامی، محمدباقر، حملات شیمیائی عراق در جنگ با ایران، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ دوم ۱۳۹۴، صفحه ۱۷۶
[۳] فصلنامه نگین ایران، شماره ۴۴، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهار ۱۳۹۲، صفحات ۸۷، ۹۳، ۹۴
[۴] لطیف زادگان، علیرضا، صاحبی، سید رضا، بازگشت به هور: روزشمار جنگ ایران و عراق: جلد سی و پنجم، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۹۹، صفحات ۶۶۲، ۶۶۳، ۷۰۷
[۵] شیرانی نژاد، مهدی، تاریخ شفاهی جنگ ایران و عراق: مخابرات در جنگ، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۹۷ صفحه ۲۸۶
[۶] فصلنامه نگین ایران، شماره ۷، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، زمستان ۱۳۸۲ صفحات ۱۴۵ و ۱۴۶


منبع:

1399/12/20
14:57:58
0.0 / 5
866
تگهای خبر: شركت
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۸ بعلاوه ۴
جاویدانی