انتشار روایتی دیگر از لبنان بعد از سیدحسن نصرالله توسط سوره مهر
جاویدانی: در بازداشت حزب الله روایت سفر به لبنان در ایام بعد از شهادت سیدحسن نصرالله اثر محمدحسین عظیمی و قلبی که دوبار فروریخت نوشته غیداء ماجد با ترجمه کریم اسدی، توسط سوره مهر منتشر گردید.
به گزارش جاویدانی به نقل از مهر، «در بازداشت حزب الله» روایت سفر به لبنان در ایام بعد از شهادت سیدحسن نصرالله اثر محمدحسین عظیمی و «قلبی که دوبار فروریخت» نوشته غیداء ماجد با ترجمه کریم اسدی توسط سوره مهر منتشر گردید.
«در بازداشت حزب الله»، روایتی از لبنانِ بعد از شهادت سیدحسن نصرالله
«در بازداشت حزب الله»، کتاب جدیدی از مجموعه «خط سرخ» است که بتازگی انتشار یافته است. محمدحسین عظیمی، نویسنده این اثر در سفری که بعد از شهادت سیدحسن نصرالله و پیش از تشییع آن شهید به لبنان داشته است، تجربه هایی را دیده و شنیده که در این کتاب روایت کرده است.
او درباره ی نوشتن این کتاب می گوید: سه سالی می شد که پای نوشتن هیچ کتابی ننشسته بودم ولی لبنان را نمی توانستم ننویسم. حدود سه هفته حضور در لبنان و روایت هایش ول کنم نبود. نمی توانستم درکی را که از مظلومیت شیعیان پیدا کرده بودم، فقط برای ذهن خودم نگه دارم و احیاناً ده پانزده جلسه ای که برای روایتگری دعوت شده بودم. باید این حرف ها جایی مکتوب می شد. نباید مثل جنگ سی وسه روزه می شد که هیچ روایتی از مردم لبنان در کتاب ها نمانده بود.
بخشی از متن این کتاب:
«کارت خبرنگاری ام را گرفتند و تصویرش را توی واتساپ فرستادند برای فرد دیگری که احیانا مسئول بالادستی شان بود. باز هم به خودم دلداری دادم که الان استعلام می کنند و خلاص؛ ولی تا سرم را بالا آوردم، دوازده سیزده تا موتور محاصره ام کرده بودند. اکثراً تیشرت سیاه پوشیده بودند و روی دست تعدادی هم تتو بود. شلوارک پوش هم بینشان کم نبود.
قبلاً از حامد هادیان شنیده بودم که حزب الله در بیرونی ترین لایه مجموعه و برای حفظ امنیت محلات شیعه نشین، حتی از ظرفیت الواط استفاده می نماید. اینجا هم نوع برخورد پرخاشگرانه چندنفری از جمع، این گزاره را باردیگر توی ذهنم آورد.
توی جیبم علاوه بر پول و کارت خبرنگاری، رکوردر هم بود. با ترس ولرز گرفتند توی دستشان و گوشه ای قرارش دادند. احتمال دادم پس از داستان پیجرها این طور حساس شده باشند. شنیده بودم که روز انفجار پیجری، درِ هر آپارتمانی توی ضاحیه ردی از خون به چشم می خورده و مردم از دیدن این صحنه ها، خون در رگ هایشان خشک شده».
انتشارات سوره مهر، کتاب «در بازداشت حزب الله» به قلم محمدحسین عظیمی را در ۳۸۴ صفحه و بهای ۳۹۵ هزار تومان منتشر نموده است.
«قلبی که دوبار فروریخت»، روایتی از زندگی شهید سیدعباس موسوی
«قلبی که دوبار فروریخت» به نویسندگی غیداء ماجد و ترجمه کریم اسدی اصل، درباره ی شهید سیدعباس موسوی، دومین دبیرکل حزب الله لبنان است. او سالیان اول فعالیتش در کنار نیروهای فلسطینی با اسرائیل جنگید و وقتی برای تحصیل به عراق رفت، با رژیم بعث به مقابله برخاست و هنگامی که به لبنان برگشت با تشکیل حزب الله بصورت جدی تر وارد نبرد با اسرائیل شد.
سید عباس الموسوی (به عربی: عبّاس الموسوی) (۲۶ اکتبر ۱۹۵۲ – ۱۶ فوریه ۱۹۹۲)، روحانی شیعه لبنانی، از مؤسسان و دومین دبیرکل حزب الله لبنان بود. سید عباس موسوی که در ۱۶ فوریه ۱۹۹۲ برای شرکت و سخنرانی در مراسم سالگرد راغب حرب به روستای جبشیت رفته بود، در راه بازگشت و به سبب حمله هلی کوپترهای اسرائیل به خودروی حامل او، همراه همسر و فرزندش به شهادت رسید.
در مقدمه کتاب آمده است: «و اما آن قلب، قلب کیست که فروریخت؟! برای چه دوبار؟! این ها پرسش هایی است که در صفحه های پیشِ رو از زبان شیخ بزرگوار به آنها پاسخ داده می شود. شیخ ما هیچ گاه برای حضور در قرارهای دیدار که برای انجام مصاحبه ها مشخص کردیم، تعلل نمی کرد و با هر وضعیتی سرِ قرارها حاضر می شد. آن روز را هیچ گاه فراموش نمی کنم که او درحالی آمد که بیماری و خستگی امانش را بریده بود. عمامه اش را برداشت و نفسی تازه کرد و بر ادامه مصاحبه اصرار ورزید. گویی بزرگیِ مسئولیتِ استخراج داستان ها و حوادث را از گنجینه حافظه اش احساس می کرد. آن زمان بود که عمق رابطه او با سیدعباس را فهمیدم؛ رابطه ای که به ایجاد جنبش مقاومت منجر گردید. این جنبش از حوزه علمیه امام زمان (عج) در شهر بعلبک با افرادی معمولی شروع شد تا آنکه امروز پس از گذشت حدود سی وهفت سال، به اندازه ای در اوضاع سیاسی و نظامی عرصه های منطقه ای و بین المللی مؤثر است که نمی توان آنرا دستِ کم گرفت.»
بخشی از متن این کتاب:
«روزی یکی از شیوخ به دیدارش آمد تا درباره ی مسایل و امور حوزه با او صحبت کند. شیخ شب زنده دار حرفه ای بود و فقط نزدیک بامداد می خوابید! سیدعباس با او شب نشینی کرد تا آنکه ساعت یک نیمه شب شد و سید در عالَمی دیگر سیر کرد. شیخ به سید اظهار داشت: «می خواهم نظرت را درباره ی مسئله ای بپرسم.» سید اظهار داشت: «البته، بفرما…» شیخ چند دقیقه حرف زد، سپس از سید پرسید: «نظر شما درباره ی برنامه حوزوی ای که پیشنهاد دادم چیست؟»
- نظر من این است که روی دیوار پشت منبر، یک طاقچه بزنیم و عکس امام خمینی را روی آن بگذاریم!
شیخ متوجه حرف های سید نشد و با تعجب اظهار داشت: «سید، چه می گویی؟ منبر چه ربطی به موضوع من دارد؟ خوابی؟!»
سید بلا فاصله متوجه شد و برای اصلاح وضعیت اظهار داشت: «ای شیخ ما، تو به شب بیداری عادت داری، اما من طاقت این کار را ندارم…»
بعد هردو باهم خندیدند. آن لحظه سیدعباس هنگام چرت زدن، در خواب می بیند که وارد حسینیه روستایش «النبی شیث» می شود و وقتی به منبر نگاه می کند، با خود می گوید: «چرا یک طاقچه روی دیوار پشت منبر درست نکنیم تا عکس امام خمینی را روی آن قرار دهیم؟!»
کتاب «قلبی که دوبار فروریخت: سیدعباس موسوی در حافظه شیخ محمدعلی خاتون» به قلم غیداء ماجد و ترجمه کریم اسدی اصل در ۱۰۸ صفحه و بهای ۱۲۰ هزار تومان از طرف انتشارات سوره مهر انتشار یافته است.
منبع: جاویدانی
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب