پرونده تقابل در شمال، اتوپیای لذت -۴

زائران، عاكفان و هاجران شمال، مصرف كننده های ایران متحد شوید

زائران، عاكفان و هاجران شمال، مصرف كننده های ایران متحد شوید

جاویدانی: تهرانی ها و بطور كلی كلان شهرنشین ها با وجود رویكردهای متفاوتشان، وقتی به شمال می رسند چیزی جز مصرف آنرا مد نظر ندارند؛ نوشته حاضر این مسئله را شرح می دهد.


خبرگزاری مهر – سرویس فرهنگ - مهدی فلاحساكنین كلانشهرهای ایران در مواجهه با شمال از سه حال خارج نیستند: یا زائر این خطه سرسبز هستند و هرساله چند روزی را برای تجدید قوا به جنگل های انبوه ایران سفر می كنند، یا عاكف این منطقه هستند و اندكی بیشتر از زائرین در شمال توقف می كنند و یا هاجر به آن جا هستند، یعنی اساساً از زمین و دیار پیشین خود دل بریده و راهی طبیعت می شوند. باقی شهرها باز به تبعیت از این سه دسته موجود در كلانشهرها، در مرتبه ای ثانویه، همین رویه را در پیش می گیرند و شاید بتوان ذیل همین سه گانه مورد تحلیل قرار گیرند. هر یك از این سه گروه خاصیت های متمایز و یگانه ای دارند كه تحلیل جداگانه آنان را شایستة توجه می كند؛ در عین حال، خاصیت های مشتركی در بین همة آنان باز هست كه امكان ارائة تحلیلی جامع را فراهم می آورد. در این جُستار در ابتدا به خاصیت های تمایزبخش این سه گروه می پردازیم و در نهایت، نكات مشترك همه آنان را ذكر خواهیم كرد.زائر شمالدستة اول از مخاطبان شمال را می توان زائر این خطه در نظر گرفت. این دسته از ساكنین كلانشهر، هرساله، غالباً در زمان های مشخص و تعطیلات بلندمدت مانند نوروز یا بطور تصادفی در آخر هفته، خودرا با صعوبت به شمال می رسانند و تقریباً برنامه ریزی منظم و دقیقی برای زمان اقامت خود در شمال ندارند. این گروه (كه تعلق به طبقة اقتصادی روشنی ندارند و شامل طبقات ضعیف، متوسط و قوی می شوند) در حقیقت هرچند چارچوب برنامه های خودرا طی سفر به شمال در ذهن دارند (رفتن به جنگل و دریا و خوردن جوجه كباب!) ولی، اجازه می دهند كه تقدیر سرنوشت سفر آنان را مشخص سازد؛ به نحوی كه گویی ابن الوقت گونه، می گذارند ایام وضع حال آنان را مشخص سازد و جسارت خطر كردن را به خود می دهند. شاید به لحاظ جمعیتی بتوان غالب سفرها به شمال را از این دسته دانست؛ در حقیقت، این گونه سفرها هستند كه نقل آنها در خاطره ها می ماند و «خاطرات شمال محاله یادم بره» را تداعی می كند!ساكنین كلانشهرهای ایران در مواجهه با شمال از سه حال خارج نیستند: یا زائر این خطه سرسبز هستند و هرساله چند روزی را برای تجدید قوا به جنگل های انبوه ایران سفر می كنند، یا عاكف این منطقه هستند و اندكی بیشتر از زائرین در شمال توقف می كنند و یا هاجر به آن جا هستند، یعنی اساساً از زمین و دیار پیشین خود دل بریده و راهی طبیعت می شوندگروه زائرین شمال در واقع گروهی از افراد هستند كه همواره خود و سفر خودرا با صورت های ایدئال آن مقایسه می كنند و تلاش می كنند در رقابت با آن صورت ایدئال، كیفیت سفر خودرا ارزیابی كنند؛ صورت های ایدئالی كه یا یك دفعه در زندگی تجربه شده اند و یا از طریقی دیگر (نقل خاطرة دوستان یا تصویرسازی های رسانه ای) به دست آورده اند. شاید اصلی ترین اصطلاح برای این طیف از سفركنندگان به شمال همان «خاطره» باشد؛ چیزی كه ماحصل اصلی سفر قلمداد می شود و در بازگشت، تنها چیز قابل نمایش و اشاره بشمار می رود. با این حساب سفری كه خاطره انگیزتر باشد (بخوانید قابل نمایش تر باشد) بهتر است.برای این گروه از سفركنندگان به شمال در حقیقت این مسافرت، نقش بازیابی توان از دست رفته ناشی از روزمرگی زندگی شهری نیست؛ اینان در عوض گروهی هستند كه تلاش می كنند به نحوی به شمال بعنوان امری «غیرعادی ساز» نگاه كنند و بر این اساس است كه «خطر»، جزئی لاینفك از سفر آنان بشمار می رود. غالب رفتارهای ناهنجاری كه به نظر ساكنین و دو گروه دیگر (یعنی عاكفین و هاجرین) در شمال مشاهده می شود از این گروه سر می زند؛ در حقیقت شمال به واسطه خصلت «غیرعادی ساز» خود است كه بدل به سرزمین عجایب می شود. این چنین است كه تفریح های بدیع در این خطه مرسوم می شود و عملاً تلاش می شود این وجه خطرگونه سفر برای زائرین شمال به خوبی برآورده شود: تله كابین، جت اسكی، شهربازی و … همگی عناصر این وجه «غیرعادی ساز» به حساب می آیند كه امروزه در شمال از مخاطبان گسترده برخوردار می باشد و جز بهترین كالاهای مصرفی به حساب می آیند. حال آن كه تفریح های لوكس تری هم وجود دارند كه زائرین شمال، به میزان درآمد خود، یا از آنها استفاده می نمایند و یا در حسرت استفاده از آنان باقی می مانند.عاكف شمالدسته دوم از مخاطبان شمال را می توان عاكفین شمال نام گذاشت. مراد از عاكفین افرادی هستند كه برای مدت بیشتری در شمال باقی می مانند؛ زمان هایی كه غالباً موافق سفر زائرین شمال نیست. در حقیقت عاكفین شمال تلاش می كنند در زمان های غیرتعطیل و ایام غیرشلوغ به شمال سفر كنند و بیشتر، وجه معنوی سفر برای آنان اهمیت دارد؛ منظور از معنویت در این جا اتمسفر است، یعنی فضایی آكنده از سكوت و سبزی كه در شهر تجربه نمی گردد و بعنوان منبع «انرژی» می تواند یارای زندگی معمول در شهر باشد. این گروه به واسطه مؤلفه های سفر خود، لاجرم باید از وضعیت شغلی و مالی فراخ تری برخوردار باشند؛ یعنی روزهای تعطیل آنان روزهای كاری باقی به حساب آید و ساعت های كاری شان، بیشتر در اختیار باشند. بر این اساس، شاید بتوان طبقة اجتماعی عاكفین شمال را فرادستی در نظر گرفت.هر سه گروه زائر، عاكف و هاجر هیچ گاه و در هیچ مرتبه از تشرف خود، از ارزش های كلانشهر فارغ نشده و تا بن دندان درگیر آن هستند. هر سه گروه در كوشش برای بازیابی ارزش هایی كه زاده كلانشهرهاست به سمت شمال رهسپار می شوند و در حقیقت زمینه هایی را برای استمرار حیات شهر فراهم می آورنداین گروه از افراد كه غالباً به سمت تهیة منازل شخصی در شمال حركت می كنند (تبلیغات ویلای ارزان قیمت و مشاركتی قاعدتاً این گروه را مخاطب قرار نمی دهد)، تلاش می كنند منطقه های بكرتر را كشف كنند و هرچه بیشتر از گروه زائرین فاصله بگیرند. از نظر این گروه، غالب رفتارهای زائرین (كه در نظر عاكفین، مخاطبان موقت شمال هستند) ناهنجاری بشمار می رود و بر این سبیل است كه تلاش به حدگذاری بین خود و آنان را دارند. این چنین است كه عاكفین برای برقراری ارتباطی مؤثر با ساكنین محلی، تلاش می كنند جبهه واحدی ضد زائرین بسازند و خودرا بعنوان مخاطبان دائمی و غیرفصلی بنمایند؛ تلاشی كه به سبب غلبه وزن زندگی شهری بر حیات آنان ناموفق مانده است و عملاً هیچ ارتباط وثیقی بین عاكفین و ساكنین برقرار نمی گردد. بر این اساس، یا عاكفین بطور كلی از ارتباط برقرار كردن با ساكنین پشیمان می شوند و كنج عزلت را برمی گزینند و حتی حاضر به تأمین خریدهای اولیه از محلی ها نیستند و یا به رابطه ای مزدورانه با ساكنین می رسند و تلاش می كنند با برقراری رابطه ای مالی با آنان (كه نازل ترین شكل برقراری ارتباط است)، فاصله خودرا با ساكنین از بین ببرند و در حقیقت غریبه زدایی كنند. روحیه سودجویانه ساكنین هم از همین جا نضج می گیرد؛ برای ساكنین، عاكفین نه میهمان اند تا مورد پذیرایی واقع شوند و نه میزبان تا با آنان در مشكلات محلی و صنفی همراه شوند؛ بلكه بعنوان اجاره نشین هایی به شمار می آیند كه می توانند قسمتی از نیاز مالی آنان را برآورده كنند. به هر ترتیب، تجربه ثابت كرده است كه هرچند عاكفین در شمال بعضاً مورد ارجاع هم هستند ولی، هیچ گاه از نقش «غریبه» گونی كه به لحاظ ساختاری برایشان ایجاد می شود، نمی توانند بیرون بروند.هاجر شمالآخرین گروه از مسافران شمال «هاجرین الی الشمال» هستند. این گروه كه شاید قلیل ترین گروه به لحاظ كمی باشند، غالباً جز طبقه متوسط به بالای شهری به شمار می آیند. وجه ممیزه طبقاتی هاجرین، مؤلفه انتلكتوال آنان است؛ هنرمندان، دانشگاهیان و … جز هاجرین به شمار می آیند. بنظر می رسد كه این گروه از مخاطبان شمال اساساً عطای شهر را به لقایش بخشیده و از خانه و كاشانه پیشین دل كنده و ثقل زندگی خودرا در شمال قرار داده اند. وثیق ترین ارتباط با اهالی را هم این گروه به دست می آورند و پس از گذشت زمان، با آشنایی با روش های تأمین معاش، تلاش می كنند خودرا بعنوان یكی از ساكنین جا بزنند و به میزانی كه هوش اجتماعی قوی تری داشته باشند، در این امر، موفق یا ناموفق خواهند بود.
هرچند هاجرین هم مثل عاكفین، با زائرین به سبب تهورطلبی شان مقابله می كنند ولی از عاكفین، در تشكیل جبهه واحد با ساكنین موفق تر هستند و می توانند عملاً و تحقیقاً با ساكنین ارتباط وثیق تری پیدا بكنند. بریدگی از شهر و نداشتن دل مشغولی در آن جا هرچند خودخواهانه و دارای مؤلفه های خودشیفتگی است، ولی، امكان خلاقیت و آفرینندگی را كه مطابق طبع آزادی جویانه هنری و دانشگاهی آنان است، برآورده می سازد. از این روی است كه لفظ «هجرت» برای این گروه شایسته است؛ برای اینكه در ترمینولوژی دینی هم بیان شده است كه زمانی كه فضا برای شما امكان فعالیت را از بین می برد، هجرت كنید كه زمین خدا گسترده است. اینان باز با هجرت عملاً آمال ذهنی خود را پی می گیرند و تلاش می كنند با تغییر فضا، احوالات فكری خودرا تثبیت كنند. (پروانه معصومی در بین بازیگران و عماد افروغ در بین دانشگاهیان جز چهره های سرشناس این گروه به حساب می آیند.)هم داستانی هر سه گروهبعد از ذكر خاصیت های تمایزبخش، حال باید در این جا به سراغ خاصیت های مشترك هر سه گروه رفت. آن چه بنظر می رسد در بین هر سه گروه مشترك است، «تشرف» است. تشرف كه در ترمینولوژی دینی واژه ای آشناست، دقیقاً ناظر به دستاوردی است كه سفرهای زیارتی برای مردم به ارمغان می آورند. در سفرهای زیارتی فرد با نزدیك شدن به مقام یك شخص شریف، لیاقت حضور یافته، و از شرافت وی شرف می یابد. اما در این جا، هم زائرین، هم عاكفین و هم هاجرین در پس نظر خود، وجه تشرف سفر شمال را در نظر دارند و گمان می كنند با سفر به آن جا، به صورتی بزرگی ازدست رفته خود را می توانند بازیابند؛ زائرین با نفی روزمرگی، عاكفین با بازیابی معنویت و هاجرین با استقرار وضعیت ذهنی خود، هر كدام به دنبال نوعی از تشرف مطلوب خویش اند.برای ساكنین كلانشهرها، شرایط ساختاری به نحوی پیش رفته كه آنان در حقیقت به شمال، بعنوان چیزی در مقابل یا ضد شهر می نگرند. در نظر آنان، شهر بعنوان یك نیرو، بلعنده همه توان حیاتی بشر شده است كه نیاز به تأمین و بازیابی این توان از طبیعت، موجب حركت به شمال می شود. ولی آن چه مسلم است این است كه برای هر سه گروه، هنوز شهر محل ثقل زندگی را ایجاد كرده و همه اعمال منتهی به آن است. عطف همه اعمال به شهر، برای گروه زائر و عاكف آن چنان بعید به نظر نمی رسد، ولی هاجرین شاید در مقابل این تحلیل مقاومت نشان دهند؛ ما در این جا مدعی هستیم كه هاجرین هم هرچند دل بریده از شهر نشان داده می شوند، ولی در حقیقت ارزش های كلانشهرها را با خود حمل می كنند.در هیچ نسخه ای از مواجهه اهالی كلانشهرها با شمال، مصرف گرایی مرسوم و معمول در شهر فرو گذاشته نمی شود؛ در حقیقت، در هر سه تلقی زائر، عاكف و هاجر، شمال به مصرف كلانشهر درمی آیدآن چیزی كه در این جا مدعی آن هستیم، این است كه هر سه گروه ذكرشده، در حقیقت هیچ گاه و در هیچ مرتبه از تشرف خود، از ارزش های كلانشهر فارغ نشده و تا بن دندان درگیر آن هستند. هر سه گروه در كوشش برای بازیابی ارزش هایی كه زاده كلانشهرهاست به سمت شمال رهسپار می شوند و در حقیقت زمینه هایی را برای استمرار حیات شهر فراهم می آورند. گویی نسبت مركز-پیرامون به شكل عملی در این جا قابل مشاهده است؛ شهر همواره در مركز است و شمال، بعنوان پیرامون شهر نقش تأمین كننده انرژی و ضامن ارزش های شهری عمل می كند. هاجرین هم در حقیقت با سفر به شمال گرفتار هیچ گشایش ارزشی نمی شوند و در حقیقت، صرفاً وضع تراژیك زندگی شهری را تجربه می كنند و گمان می كنند ارزش هایی كه از خلال زیستن در شهر به دست آمده است، در شهر از بین می رود و برای حفظ آنان باید از آن گریخت. دقت در معماری منازل مسكونی آنان نشان از فهم كاریكاتوری آنان از روستا و استمرار حیات شهری در ذهن آنان دارد. بر طبق این هاست كه شاید بتوان گفت در هیچ نسخه ای از مواجهه اهالی كلانشهرها با شمال، مصرف گرایی مرسوم و معمول در شهر فرو گذاشته نمی شود؛ در حقیقت، در هر سه تلقی ذكرشده، شمال به مصرف كلانشهر درمی آید.شاید نگریستن از این نقطه نظر به مسئله ابطال ناپذیر باشد و نتوان هیچ گونه مواجهه اصیل ساكنین كلانشهر با شمال را جز با عینك مصرف نگریست، ولی از اساس هم، هدف از طرح این نقطه نظر در این جُستار نمایش یك نظریه علمی نبوده و نیست؛ چه آن كه، خود نظریه علمی را هم شاید بتوان زاده مصرف گرایی قرن بیستمی دانست. چاره بدیل، بالقطع نفی هیچ گونه از شقوق زیستی حیات انسانی نیست؛ بلكه غرض در گام اول، فهم وضع موجود و در نهایت، تلاش در جهت مواجهه اصیل با آن است. شاید با علم به مسئله از این نقطه نظر، بتوان حتی اصالت دید را از منشأ یعنی شهر شروع كرد و با آن مواجهه ای جدی تر داشت و كوشش كرد تا اصلاح از آغاز شروع شود؛ برای اینكه اقتضای حیات بشری ساختن و از همان آغاز ویران كردن است.

5.0 / 5
4166
1398/01/07
19:54:59
تگهای خبر: دانشگاه , سفر , فرهنگ , كیفیت
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۳ بعلاوه ۵
جاویدانی