الی الحبیب، ۲۰؛ گفت وگوی مهر با مهدی صدفی
عذرخواهی حاج قاسم از مردم پشت تریبون
جاویدانی: چند توصیف به کار بردم مثل سردار دفاع مقدس، عزیز رزمندگان، آخرین جمله مالک اشتر زمان را گفتم، عصبانی شد. بدون دعوت آمد و اظهار داشت: مهدی! این حرف ها چیه می زنی؟ سپس پشت تریبون از مردم عذرخواهی نمود.
خبرگزاری مهر - فرهنگ و اندیشه- رضا شاعری: مهدی صدفی متولد ۱۳۴۰ و اهل شهرستان جیرفت است اما می گوید بمی الاصل است و افتخار می کند که منتسب به این شهرهاست. وی مسئولیت تبلیغات و انتشارات لشکر ۴۱ ثارالله را در مقطعی از دفاع مقدس بر عهده داشته و پس از جنگ هم مسئول تبلیغات سپاه هفتم صاحب الزمان (عج) را به عهده داشته است. همینطور به مدت ۱۵ سال ریاست شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان کرمان را عهده دار بوده است. او نخستین مدیر کل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس تا سال ۸۶ در استان کرمان بوده است.
می گوید از اواخر سال ۱۳۶۰ به تیپ ثارالله وارد شده و سال ۶۱ پس از عملیات رمضان در میان الصلاتین ظهر و عصر در قرارگاه تیپ ثارالله مراسم مداحی داشته است. قصه آشنایی اش با حبیب لشکر ثارالله را این گونه برای مان روایت می کند: ایام محرم بود، حاج قاسم در بین نمازگزاران حضور داشت، برای اولین بار او را از نزدیک می دیدم، حاجی مرا مورد تفقد قرار داد و همینطور که دستم را گرفته بود؛ به سنگر فرماندهی رفتیم. شهید سلیمانی در میان راه سوالاتی از خودم و فعالیت هایم پرسید و اصالتم را جویا شد. گفتم از نیروهای اعزامی جیرفت هستم، آن روز، ناهار هم میهمان ایشان بودم و روضه سیدالشهدا (ع) دلیل رفاقت مان شد.
قول بدهید ما را شفاعت کنید
به واسطه محبت خاندان (ع) مهرم به دلش افتاده بود. یک روز در جلسه تقدیر از خادمان حسینیه ثارالله به ایشان گفتم باید قول بدهید ما را شفاعت کنید. حاج قاسم اظهار داشت: من نوکر نوکران امام حسین (ع) هستم. نوکران امام حسین (ع) باید ما را شفاعت انجام کنند. شهید سلیمانی ارتباط دوستانه و ادامه داری را با همه نیروها و دوستانش و همچون اینجانب داشت. او مرا با نام مهدی مورد خطاب قرار می داد و هیچگاه با مناسبات و درجات نظامی صدا نمی کرد. (جناب سرهنگ صدفی در سالهای گذشته مسئولیت بیت الزهرا (س) را بر عهده داشته است.)
مومن بالله
آقای صدفی در ابتدای کلامش به جهت اینکه دقایقی از شهید سلیمانی برای مان بگوید، این شعر را خواند: «به مثل و شعر معروف آب دریا را اگر نتوان چشید، بر مثل قدر جرعه ای باید چشید.» مهم ترین خصوصیت حاج قاسم که رمز موفقیتش بود. عبودیت، بندگی و اخلاص در عملش بود. او جامعیتی در تمامی ابعاد داشت. انسان تک بعدی نبود. به مصداق آیه شریف ۱۵ از سوره حجرات، مومنان واقعی کسانی هستند که به خدا و جانشینان شان ایمان دارند در دل خودشان هیچ شک و تردیدی راه ندادند با مال و جان و اموال شان در راه خدا جهاد کردند و در گفتارشان هم صادق هستند. حاج قاسم مومن بالله بود، ایمان بسیار قوی و زندگی موحدانه ای داشت. حاج قاسم در مجاهدت از اول انقلاب تابحال هیچ گونه شک و تردیدی به دل راه نداد. او ۴۰ سال لباس رزم را از تنش در نیاورد. با مال و جانش در راه خدا جهاد کرد و روی حرفش ایستاد.
همه ما رفتنی هستیم
یک روز با تعدادی از دوستان پیشکسوت جلسه انس و دورهمی داشتیم. پس از صرف ناهار هر کدام از رفقا مطلبی، حدیثی یا خاطره ای نقل کردند. بنده هم در آن جلسه اشعاری در مدح حضرات معصومین (ع) خواندم. حاج قاسم در حسن ختام این جلسه، چند جمله زیبا که مبین اعتقاد و باور قلبی اش بود برای مان تبیین کرد. گفت بچه ها شما دو چیز را هیچگاه فراموش نکنید، اول یاد خدا و بعد یاد مرگ، اگر این دو مساله مهم را به یاد داشته باشید، اگر هیچگاه معصیت نکنید، عاقبت به خیر می شوید. وقتی خدا را شاهد و ناظر ببیند، از مسیر اصلی تان منحرف نمی شوید. کل من علیها فان، جز ذات اقدس پروردگار همه مان رفتنی هستیم.
طبق روال معمول خواستم ایشان را دعوت کنم. چند توصیف معمولی نسبت به ایشان به کار بردم. همچون سردار دفاع مقدس، یادگار سالهای جهاد و شهادت، عزیز همه رزمندگان، آخرین جمله مالک اشتر زمان را گفتم، دیدم عصبانی شد. به محض اینکه این جملات را شنید عصبانی شد و بدون دعوت برای سخنرانی در کنارم حضور یافت و اظهار داشت: «مهدی! این حرف ها چیه می زنی؟» این حرف ها برای شهداست. سپس پشت تریبون هم از مردم عذرخواهی نمود و اظهار داشت: این تعاریف برای شهداست
استشمام بوی شهدا
یکی از نکاتی که ایشان بیان می کردند و مبین بعد رفتاری خودشان بود. شهیدانه زیستن بود. حاج قاسم به بچه های جنگ سفارش می کرد، باید طوری در زندگی شخصی تان رفتار کنید و با مردم بگونه ای برخورد کنید که وقتی در کوچه و محله تان راه می روید مردم بوی شهید مغفوری، شهید یوسف الهی، شهید گرامی و… را از شما استشمام کنند. این عزیزان که نام بردم از شهدای عارف و با معرفت لشکر ۴۱ ثارالله هستند.
حاج قاسم به مصداق فرمایش معصوم که فرمودند مردم را با عمل تان به سمت حق دعوت کنید، نه با شعار و سخنرانی، در تمام طول حیات معنوی خود به منظور زندگی مومنانه کوشش کرد. او اخلاص در عمل داشت، حضرت آقا هم نسبت به اخلاص او فرمایشاتی را مطرح نمودند. او هیچگاه برای دنیا نجنگید، برای پست و مقام، شهرت طلبی مجاهدت نکرد برای و زراندوزی جانش را در طبق اخلاص نگذاشت، بلکه برای خدا و دین و دفاع از ناموس این ملت مخلصانه جهاد کرد و به فیض عظمای شهادت رسید.
این تعاریف برای شهداست
جلسه ای داشتیم و قرار بود پیش از صحبت های حاج قاسم خیرمقدم و گزارشی در مورد فعالیتهای فرهنگی عرضه کنم. خب طبق روال معمول خواستم ایشان را دعوت کنم. چند توصیف معمولی نسبت به ایشان به کار بردم. همچون سردار دفاع مقدس، یادگار سالهای جهاد و شهادت، عزیز همه رزمندگان، آخرین جمله مالک اشتر زمان را گفتم، دیدم عصبانی شد. به محض اینکه این جملات را شنید عصبانی شد و بدون دعوت برای سخنرانی در کنارم حضور یافت و اظهار داشت: «مهدی! این حرف ها چیه می زنی؟» این حرف ها برای شهداست. سپس پشت تریبون هم از مردم عذرخواهی نمود و اظهار داشت: این تعاریف برای شهداست. باوجود عنایت و محبتی که همیشه به من داشتند، اما اینجا عصبانی شدند.
وقتی عملیات والفجر به اتمام رسید خبرنگار درخواست مصاحبه داشت، گفت چرا با من؟ بروید با بچه رزمنده ها مصاحبه کنید. آنها جنگیدند. در صورتیکه حاج قاسم در همه عملیات ها و حتی در زمان شناسایی و کسب اطلاعات از موقعیت دشمن همیشه پیش قراول بود. حاج قاسم گاهی زودتر از بچه های شناسایی و تخریب برای شناسایی و استعداد و توان دشمن به خط می رفت. به قول فرمایش خودشان که می گفت فرماندهان ما این گونه بودند، هیچگاه به نیروها نگفتند، بروید. بلکه خودشان می رفتند و رزمنده ها را فراخوان می دادند. او خودش هم همین گونه بود. هیچ وقت از خود تعریف نکرد. چند بار به صورت خصوصی از مباحث جبهه مقاومت و اقداماتی که صورت گرفته، تلاش می کردم مطالبی سوال کنم. خداوند شاهد است، یک مرتبه نگفت من این کار را انجام دادم، اگر در عراق پیروزی رخ می داد، می گفت حشدالشعبی و مردم عراق مجاهدت کردند. در حالیکه بنیانگذار حشدالشعبی خودش بود، اگر حزب الله لبنان هم به هر پیروزی دست می یافت، نمی گفت من نقشی داشتم. در حالیکه نقش بی بدیل و پرارزش حاج قاسم در پیروزی های حزب الله لبنان، در عملیات ها و جنگ های مختلف بر کسی پوشیده نیست؛ وی در همه این سال ها از حزب الله به طروق مختلف حمایت گری کرده بود.
بالاترین افتخار
تواضع شهید سلیمانی در کنار اقتدارش مثال زدنی بود. وقتی در جلسه ای وارد می شد سکوت کاملی در جلسه حاکم می شد و صدایی در نمی آمد. اما وقتی می نشست، لب به سخن باز می کرد یخ همه بچه ها آب می شد. همه با شور و شعف و اشتیاق گفت و گو می کردند این دو خصلت را کمتر کسی می تواند توامان داشته باشد، از طرفی روحیه نظامی گری اقتدار و صلابت، و از سویی روحیه مهربانی و تواضع را داشت. حاج قاسم سه نشان فتح و یک نشان ذوالفقار که عالی ترین نشان نظامی در تاریخ ایران و در جمهوری اسلامی است؛ را دریافت کرد. اما باوجود اینکه افتخار می کرد که توسط رهبری تکریم شدم. می گفت همین که لبخند حضرت آقا و رضایت او را می دیدم، همان بالاترین افتخار و نشان بود. باوجود اینکه همه فرماندهان ارشد دنیا معمول است که روی سینه شان این نشانه ها را نصب کنند. اما حاج قاسم روی لباس نظامی اینها را نصب نکرد. شما یک عکس و فیلم روی لباس نظامی اش نمی بینید که نشانه ها را نصب کرده باشد.
در بین مردم
در مراسم عمومی که توده مردم حضور داشتند، مثل مجالس ترحیم و شهدا اگر کسی او را نمی شناخت، هر جا جای خالی می دید، در میان مردم می نشست. کسی را دنبال خودش راه نمی انداخت، اگر هم کسی بود، تاکید می کرد با فاصله بیایید. از طرفی می خواست حرمت افراد همراهش را حفظ کند از طرفی هم نمی خواست در جامعه فخر فروشی کند.
آقای سلیمانی اهل دعا و ذکر بود و از هر فرصتی که به دست می آمد قرآن می خواند. وقتی وارد بیت الزهرا (س) می شد قرآن و زیارت عاشورا می خواند اول به حال معنوی خود می رسید. در انس با دعا و توسل بی نظیر بود. حتی ۱۵ دقیقه بین مسیرها را هم در خودرو قرآن و دعا می خواند، وقتش را هدر نمی داد.
شهید سلیمانی با چند تن از مداحان جلسه ای داشت، سفارش هایی کردند که بسیار مطالب پرارزش و کارشناسی شده ای بود. گفتند بچه ها شما برای مردم زیارت عاشورا می خوانید اما آیا برای حال خودتان هم وقتی اختصاص می دهید و برای دلتان می خوانید؟
در یکی از روزهای جمعه با من تماس گرفت، اظهار داشت: حاج مهدی ساعت ۱۰ و نیم به بیت الزهرا بیا. کمی دیرتر از ایشان به بیت الزهرا (س) رسیدم، پس از احوالپرسی اظهار داشت: ما در اینجا برنامه ذکر و توسل و روضه ائمه را داریم، اما احساس می کنم، قرآن در بیت الزهرا (س) مهجور است. پس از بازسازی، جلسات انس و تفسیر قرآن و معارف قرآنی را بیشتر برگزار کنید. تمایل دارم، بچه های قدیمی جبهه و جنگ، پیشکسوتان و نسل جوان برای چنین مراسم های معنوی کنار هم جمع شوند و اینجا در جهت ترویج قرآنی خاندان (ع) و موعظه فعالیت نمایند.
یک روز از مقابل حسینیه ثارالله به اتفاق حاج قاسم عبور می کردیم. در این مکان از سال شصت و یک مراسم روضه خوانی توسط بچه های سپاه برگزار می شد. پس از دوران دفاع مقدس چون روضه خوانی در کوچه و جنب ساختمان سپاه برگزار می شد، حاجی تصمیم گرفتند حسینیه ای به نام ثارالله راه اندازی کنند. بنابراین موسس حسینیه ثارالله حاج قاسم بود. ایشان معتقد بودند شان و مرتبه خاندان (ع) بالاتر از این است که مراسم در خیابان برگزار گردد و مردم هم اذیت شوند. دهه هفتاد حسینیه را ساختند، بنای معظمی که میعادگاه شهدا و رزمندگان بود.
نمایشگاه رفتارهای قرآنی
از من پرسید در حسینیه چه خبر است؟ خب ایشان در تهران بودند و از برنامه ها آگاه نبودند. گفتم نمایشگاه علوم قرآنی در حسینیه دایر است. حاج قاسم بعد از توضیحات من اظهار داشت: ای کاش در کنار کارهای ارزشمندی که در این مجموعه انجام می شود؛ نمایشگاهی از رفتارهای قرآنی به صورت هنرمندانه و کارشناسی شده برگزار کنید. حاج قاسم همیشه با قرآن مانوس بود. در مقطعی از جنگ بنده مسئولیت فرهنگی تبلیغی لشکر را بر عهده داشتم، در دوران دفاع مقدس باوجود مشکلات مالی، همیشه اعتبار در اختیارم قرار می داد تا دو کتاب قرآن و مفاتیح آقا شیخ عباس قمی را تهیه کنم. تاکید می کرد این کتب معنوی را باید به وفور در دست نیروها قرار دهید.
ذوب در خاندان (ع)
با تمام وجودش ذوب در خاندان (ع) بود، معتقد بود در کوران جنگ از صمیم قلب به خاندان (ع) متوسل شویم و بین خود و خدا واسطه قرار ندهیم، در هیچ عملیاتی شکست نمی خوریم. پیش از عملیات والفجر ۸ در دیماه ۶۴ که همزمان با ایام فاطمیه شده بود، ایشان برای برنامه ریزی عملیات در منطقه حضور یافته بود.
بچه های مرکز پیام گفتند حاجی منتظر تماس شماست با او تماس بگیر. حاجی در یکی از روستاهای آبادان کنار رودخانه بهمن شیر در روستایی مستقر شده بود. ارتباط گرفتم فرمودند، نماز و مغرب و عشا بیایید منطقه کارتان دارم، حرکت کردم و نماز مغرب و عشا رسیدم. خب ایام فاطمیه بود، به من گفتند برای بی بی دو عالم می خواهم مراسم برگزار کنید. این درخواست را در شرایط مقدمات عملیات داشتند، خب مقدمات عملیات و فراهم کردن تمهیداتش آن هم چند روز پیش از اقدام، در سطح عملیات است. حدوداً ۲۵ نفر در آنجا حضور داشتیم، مراسم شروع شد به قدری با شور و حماسه بود، احساس می کردیم جمعیت ۵۰۰۰ نفری است. همه رزمندگان در حال خود بودند، آن شب حاجی مثل اینکه عزیزترین عضو خانواده خویش را از دست داده است، اشک می ریخت. در انتهای همین مراسم هم با زبان محلی و سبک و سیاق منطقه قنات ملک روضه خوانی و مداحی کرد. اینها مبین عشق و ارادت شهید به خاندان (ع) بود. در شبهای وداع هم روضه خوانی باید برای حضرت زهرا (ع) می بود.
توسل حاج قاسم کارگشا بود
رودخانه اروند آرام و همه چیز متناسب با یک عملیات خوب بود. از پس از ظهر و ساعاتی پیش از عملیات، بسیاری از معادلات به هم خورد، هوا طوفانی و رود اروند متلاطم شد و طغیان کرد به صورتی که رزمندگان و فرماندهان وحشت کردند که غواصان نتوانند از اروند عبور کنند.
بچه ها باید به دل آب وارد می شدند، در همین لحظات آب و هوا تغییر نمود و رعد و برق زد. حاج قاسم کنار یکی از نهرها که محل عبور غواص ها بود، بادگیری بر سر انداخت، در محضر خدا زانو زد و خدا را به پهلوی شکسته حضرت زهرا (س) قسم داد تا این عملیات با موفقیت صورت گیرد. هوا به قدری طوفانی شده بود که موج آب، بچه ها را به ساحل خودی بر می گرداند. توسلات حاج قاسم و سایر رزمندگان و غواصان کارگشا بود و بچه ها توانستند از اروند عبور کنند و به قلب دشمن بزنند.
وقت برای صحبت زیاد است
از مهمانسرای سپاه ثارالله به سمت مهدیه لشکر ثارالله در اول جاده کوهپایه در حال حرکت بودیم، حاجی در آنجا برنامه سخنرانی داشت. قرار بود توی ماشین راجع به موضوعی صحبت کنم. دیدم زیر لب زیارت عاشورا می خواند. اظهار داشت: مهدی جان، وقت برای صحبت زیاد است، بیا زیارت عاشورا بخوانیم، ثواب و بهره اش را هم به روح بچه های لشکر هدیه نماییم.
برای دلتان مداحی کنید
شهید سلیمانی با چند تن از مداحان جلسه ای داشت، سفارش هایی کردند که بسیار مطالب پرارزش و کارشناسی شده ای بود. گفتند بچه ها شما برای مردم زیارت عاشورا می خوانید اما آیا برای حال خودتان هم وقتی اختصاص می دهید و برای دلتان می خوانید؟ در طول هفته جلسات گوناگونی برای مردم دارید، سفارش می کنم جلسات خاصی برای خودتان داشته باشید. اگر می خواهید توفیق نوکری برای خاندان (ع) مستدام باشد و عاقبت بخیر شوید، هر روز زیارت عاشورا بخوانید اگر نمی توانید و توفیق یار نبود، حداقل هفته ای یک مرتبه برای خودتان بخوانید. این کار را حتما انجام دهید. حاج قاسم مثل خیلی از علما جمعه ها در منزل شان مراسم هفتگی و خانگی داشتند.
دیدم چند جوان با تیپ امروزی نزدیک شدند. یکی از آنها رو به من کرد و با بغض گفت آقای صدفی من را می شناسید؟ خب من در آن بحبوبه کارها و حال نامناسبی که داشتم گفتم، متاسفانه حضور ذهن ندارم. گفت من همان جوانم که در فرودگاه کارت پروازت را دادی و کنار حاج قاسم نشستم، با همان حالت بغض و گریه گفت حاج قاسم زندگی مرا نجات داد. بعد بلافاصله دست کرد توی جیبش و کلیدی را به سمت من گرفت و اظهار داشت: این کلید خانه من برای کسانی که برای تشییع پیکر به کرمان می آیند نزد شما امانت باشد
در اوایل جنگ خاطرم هست که امام فرمودند دسته جات عزاداری و روضه خوانی ها را با سبک سنتی احیا کنید. حاج قاسم بلافاصله دستور دادند تا برای همه گردان ها از قم و مشهد، کتل و پرچم و طبل خریداری کنند تا هر گردان خودش هیئت داشته باشد. عرض کردند می خواهیم محرم برنامه عزاداری سنتی برگزار نماییم. هر گردانی که کد داشت و به نام خاندان (ع) بود، مثلاً بنویسید هئیت عزاداری امام رضا (ع) گردان ۴۰۷ و همه گردان ها به همین ترتیب هیئت داشته باشند.
توصیه های حاج قاسم برای برگزاری مراسم بیت الزهرا
قطب نمای حرکت هایتان حضرت آقا باشد
پیش از برگزاری یکی از انتخابات ها، از حاج قاسم پرسیدم نظرتان درباره احزاب و کاندیداها چیست و چند تن از شخصیت ها را نام بردم. اظهار داشت: فلانی از من می پرسی به چه کسی رای می دهی من به شما می گویم، اگر همه احزاب و گروه ها و همه کسانی که نام بردی، در یک صف بایستند، من در صفی هستم که حضرت آقا فرمودند. تو هم اگر می خواهی عاقبت به خیر باشی، قطب نما و گرای حرکت هایت باید رهنمودهای حضرت آقا باشد. من حزبم حزب ولایت است. این سخن را یک مرتبه دیگر به صورت عمومی در جمع پیشکسوتان دفاع مقدس در اردویی که تعدادی از این عزیزان به دعوت حاج قاسم حضور داشتند، باردیگر مطرح نمودند. این مطلب مبین ارادات قلبی اش به آقا بود.
در خصوص برگزاری مراسم های بیت الزهرا (س) سفارش هایی داشتند، یک روز فرمودند: حاج مهدی، مداح، سخنران و واعظی که به بیت الزهرا (س) دعوت می شود، علاوه بر ارادت قلبی به خاندان (ع)، باید محب و پیرو امام خمینی (ره) و امام خامنه ای باشند. اما برای مستمعین و کسانی که می خواهند از این مجالس استفاده کنند و به این مجلس می آیند خط کش نگذارید، همه میهمان خاندان (ع) هستند.
حاج قاسم همه را به یک چشم می دید
مردم داری حاج قاسم خیلی زبانزد بود. برای وی مردم ایران از هر منطقه، استان، شهر و یا روستا فرقی نداشت همه را دوست می داشت. همان طوری که امام خمینی (ره) فرمودند: مردم صاحبان اصلی انقلاب و ولی نعمت ما هستند. کمتر کسانی هستند که بتوانند افراد و دیدگاه ها و مذاهب مختلف را زیر یک چتر قرار دهند. در لشکر ثارالله برادران اهل سنت داشتیم که بیشترشان رزمنده گردان ۴۰۹ سیستان و بلوچستان و هرمزگان بودند. برادران زرتشت، کرد، بلوچ و ترک هم در لشکر داشتیم. اما حاج قاسم همه شان را به یک چشم می دید. همه او را دوست می داشتند. در فرمایش امام صادق (ع) داریم که فرمودند اگر کسی رابطه اش را با خدا خوب کرد، خداوند او را در جامعه محبوبش می کند. عزت و ذلت دست خداست.
کارت و همسفر پرواز
سال ۹۵ با شهید سلیمانی از فرودگاه مهرآباد به سمت کرمان پرواز داشتیم. در فرودگاه، جوانی به سمت حاجی آمد و بعد از احوالپرسی گفت من خیلی دوست داشتم شما را از نزدیک ببینم و با هم گفت و گو نماییم، حاجی گفت عازم کرمانی؟ گفت بله. کارت پرواز را از آن جوان گرفت و گفت همسفریم، من را صدا کرد و کارت پرواز آن مسافر جوان را به من داد و اظهار داشت: شما کارت پروازت را به این جوان بده تا کنار من بنشیند، از تهران تا کرمان ۱ ساعت و نیم با آن جوان گفت و گو کرد. وقتی پیاده شدیم دیدم آن مرد جوان چشم هایش سرخ شده، وقت خداحافظی می خواست دست حاجی را ببوسد. آن روز گذشت تا روز ۱۳ دی که حاج قاسم به شهادت رسید، پس از ظهر آن روز در حسینیه ثارالله با همان احوال متالم مشغول هماهنگی های لازم برای تشییع پیکر در کرمان و… بودیم. دیدم چند جوان با تیپ امروزی نزدیک شدند. یکی از آنها رو به من کرد و با بغض گفت آقای صدفی من را می شناسید؟ خب من در آن بحبوبه کارها و حال نامناسبی که داشتم گفتم، متاسفانه حضور ذهن ندارم. گفت من همان جوانم که در فرودگاه کارت پروازت را دادی و کنار حاج قاسم نشستم، با همان حالت بغض و گریه گفت حاج قاسم زندگی مرا نجات داد. بعد بلافاصله دست کرد توی جیبش و کلیدی را به سمت من گرفت و اظهار داشت: این کلید خانه من برای کسانی که برای تشییع پیکر به کرمان می آیند نزد شما امانت باشد، هر کس جا نداشت این را در اختیارش قرار دهید. این تنها کاری است که می توانم برای شهید سلیمانی انجام دهم. گفت آن یک ساعت و نیم صحبت های حاج قاسم زندگی من را متحول کرد. از آن روز به بعد یک آدم دیگر شدم. حاج قاسم زندگی ام را متحول کرد. اینها را می گفت و اشک می ریخت. می اظهار داشت: من از آن روز به بعد نماز خوان شدم. نمی دانید این جوان و دوستانش چطور برای حاج قاسم اشک می ریختند. وضع ظاهری شان هم حزب اللهی و مذهبی نبود اما درون شان با صفا بود. در همان روزها هم دیدم در بین جمعیت سقایی می کردند.
طومار اشرار را در هم پیچید
زمانی که اشرار را در جنوب شرق جان و مال مردم را تهدید می کردند و منطقه جنوب شرق نا امن شده بود. حاج قاسم همان طوری که در دهه نود و در مدت کوتاهی طومار داعش را در هم پیچید، طومار اشرار و قاچاق چیان دهه هفتاد را هم در جنوب شرق کشور در هم پیچید. می اظهار داشت: باید هم شر اشرار کم شود و هم به مردم خدمت شود. بیشتر از یکصد حلقه چاه برای زمین کشاورزی با هماهنگی مسئولین دولتی برای شان حفر کرد. اینکه حضرت آقا فرمودند به سردار عزیز ما به چشم یک مرد نگاه نکنید، بلکه به چشم یک مکتب درس آموز بنگرید. به واسطه همین جامعیت حاج قاسم بود. مکتب حاج قاسم، همان مکتب خاندان (ع) و مکتب امام خمینی و امام خامنه ای است، او آموزهای دینی را عینیت بخشید و اصول و مبانی را با رفتار خودش در عصر ما جامعه عمل پوشاند.
مصادیق عملی و رفتاری حاج قاسم را ببینید، در توجه به زیر دستان چگونه برخورد می کرد. او بر جسم نیروهایش حاکم نبود، بلکه بر قلب نیروهایش حکومت می کرد. یک ماه پیش از عملیات می خواست نیروهای شهادت طلب لشکر ثارالله را انتخاب نماید، وقتی می گفت نیروهایی می خواهم که رفتن با خودشان و برگشتن شان با خداست، همه بلند می شدند. اگر به گردانی می گفتند: گردان شما در عملیات نباید خط شکن باشد، بلکه باید یگان پشتیبانی باشید، نیروهای آن گردان ناراحت می شدند که چرا ما باید در خط حضور نداشته باشیم. اینکه می گفتند شما نیروی پدافندی هستی آنرا توهین به خود تلقی می کردند. اینکه که رزمندگان، اسلام و جهاد در راه خدا را دوست داشتند یک مساله بود، اما مساله مهم تر این بود که حاج قاسم دل و قلب و بیانش در رویارویی با این نیروها بی نظیر بود.
رهایش نکنید
حاج قاسم از طرفی دستور می داد به منطقه بروید، از سوی دیگر هم وقتی مشکلی برای نیروهایش پیش می آمد، با جان و دل از آنها حمایت می کرد. این حمایت گری نه برای ایام دفاع مقدس بلکه سال ها بعد هم این محبت و برادری اش ادامه داشت. یکی از پیشکسوتان لشکر خودش برای خودش مشکلی پیش آورده بود، این مساله را برای حاج قاسم مطرح کردم، وقتی مشکل را شنید، خدا را شاهد می گیرم که اشک از چشمانش جاری شد. هم خودش برای حل مساله ورود کرد، هم دایم به ما سفارش می کرد، رهایش نکنید.
یا در مورد دیگری مشکلات مالی یکی دیگر از دوستان و رزمندگان پیشکسوت لشکر را به ایشان رساندم، حاجی گفت حتما با خیرین در این مورد صحبت می کنم، چند روز بعد حسین پورجعفری تماس گرفت و گفت حاج قاسم گفتند بروید پول را شبانه و محرمانه به او تحویل بدهید. به هیچ وجه هم اسمی از من نبرید. دلم نمی خواهد کسی متوجه این کار شود.
در خصوص پشتیبانی از مظلومین هم او توجه داشت. حضور او و سازماندهی نیروهای مقاومت در حشدالشعبی عراق و دفاع وطنی سوریه، فاطمیون افغانستان و همینطور زینبیون پاکستان همگی در جهت کمک به مظلومین عالم بود. این رفتار حاج قاسم هم توجه به کلام و سیره نبی مکرم اسلام بود که فرمودند: «اگر کسی فریاد دادخواهی مسلمانی را بشنود و به کمک آن مسلمان نرود، مسلمان نیست.» بنده بعنوان دوستی که ۴ دهه با این شهید عزیز رفاقت داشتم، حاج قاسم را بعنوان مالک اشتر زمان در ابعاد دین داری، ولایت مداری و شجاعت شناختم.
منبع: جاویدانی
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب