اشعار عاشورایی-۴؛

شب و روز چهارم فرزندان حضرت زینب(س)

شب و روز چهارم فرزندان حضرت زینب(س)

به گزارش جاویدانی، دهه اول ماه محرم، ایام سوگواری شهادت امام حسین(ع) و شهدای دشت کربلاست و هر روز به صورت نمادین به بخشی از قیام عاشورا و نهضت حسینی اختصاص یافته است.


به گزارش جاویدانی به نقل از مهر، همزمان با فرارسیدن ماه محرم، ایام سوگواری سید و سالار شهیدان و شهدای دشت کربلا، هر روز اشعار عاشورایی را تقدیم می نمائیم. روضه فرزندان حضرت زینب (س) همچون روضه های در ارتباط با عزاداری برای امام حسین (ع) است که در شب و روز چهارم دهه اول محرم خوانده می شود.شب و روز چهارم؛ فرزندان حضرت زینب (س): هرچه مستی ها فزونتر، هست ساغر بیشتر
چون پیام عاشقی دارد پیمبر بیشتر
عشقِ خواهر باشد و مِهرِ برادر بیشتر
دارد اصلاً کربلا از کوفه لشگر بیشتر

گفت زینب یا اخی من حق مهمانی دهم
دوست دارم در ره عشقت دو قربانی دهم

من به درگاه تو سوز و آه آوردم حسین
با امیدی رو به این درگاه آوردم حسین
بین سپاه خود را همراه آوردم حسین
هستی خویش را به لشگرگاه آوردم حسین

میوه‌ی دل نذر کردم بهر این مهمانی اَت
پاره‌ی جان پروراندم تا شود قربانی اَت

نو غلامانم اگر شمشیر گردانی کنند
راهی کویِ دَرَک یَلهای میدانی کنند
یا علی گویان ز رزم خویش طوفانی کنند
قلب لشگر را شکافند و مسلمانی کنند

من به دست خویش دادم درس عزم و رزمشان
نیزه و شمشیرها نقل و نباتِ بزمشان

این دلاور مردهای نوجوان مست توأند
گرچه شاگردان عباسند دلبست توأند
داغداران علی اکبر به پیوست توأند
عاشقانه کشته‌ی یک بوسه از دست توأند

بسکه در رخسارشان شوق شهادت دیده ام
در رهت پرپر شدن را چون ولادت دیده ام

عاشقِ جانبازیِ کوی تو، حیرانِ مَنَند
از اشارات شب قبل تو گریان منند
یاد ایام اسارت دل پریشان منند
دل پریشان شب شام غریبان منند

دائماً گویند مادر دست بر معجر مگیر
جان مولا گریه کم کن بوسه از حنجر مگیر

می روند اما خیالت راحت ای سالار من
آری این دیدار باشد آخرین دیدار من
این من و این حاصلِ یک عمر از گلزار من
بعد از این در خیمه پنهان می شود رخسار من

ای سلیمان هدیه‌ی مور است از من کن قبول
جان زهرا رد مکن جان علی جان رسول

بعد تو این داغ را با صبر جبران می کنم
با سرت منزل به منزل شرح قرآن می کنم
با اسیری رفتنم یاری جانان می کنم
با خطاب حیدری در کوفه طوفان می کنم

من ز تو شرمنده تو از من خجالت می کشی
عاقبت ما را تو از این درد غربت می کُشی

وعده‌ی ما بر سر بازار باشد پس از این
کوچه‌ی برده فروشان زار باشد پس از این
قافله در معرض دیدار باشد پس از این
چشم شامی بدتر از مسمار باشد پس از این

بعد از این باید چه سازم با هزاران چشم هیز
وای از چشمان هیز و وای از لفظ کنیز

محمود ژولیدههجران گرفته دور وبرم را برای چه؟
خون می کنی دو چشم ترم را برای چه؟وقتی قرار نیست کبوتر کنی مرا
بخشیده اند بال و پرم را برای چه؟گر نیستی غریب، مگو پس انا الغریب
صد پاره می کنی جگرم را برای چه؟دارد سرت برای چه آماده می شود
پس آفریده اند سرم را برای چه؟زحمت کشیده ام که چنین قد کشیده اند
بر باد می دهی ثمرم را برای چه؟من التماس می کنم و تفره می روی
شاید عوض کنی نظرم را برای چه؟از مثل تو کریم توقع نداشتم
اصلاً گذاشتند کرم را برای چه؟باشد نمی روند ولی جان من! بگو
آورده ام دو تا پسرم را برای چه؟علی اکبر لطیفیانگفتن از زینب و عشقش به تو کار زهراست
زینبی که همه ی دار و ندار زهراست
پرورش یافته ی باغ و بهار زهراست
باعث فخر همه ایل و تبار زهراست

عمه نه؛ مادر سادات بعد از زهرا اوست
هیچکس ثانی زهرا نشود، تنها اوست

خواهرت هست و بر این فیض مباهات کند
همه را مست خودش وقت مناجات کند
قبل تکبیر اذان با تو ملاقات کند
بهتر از حضرت عباس مواسات کند

شیرزن نه به خدا خالق غیرت زینب
حافظ خانه ی توحید و امامت زینب

نشر این عشق فقط از کرم زینب توست
عاشقی مشق شده با قلم زینب توست
هرچه غم در دل ما هست غم زینب توست
سرّ تربت که شفا از قدم زینب توست

کربلا جلوه گهِ محترم زینب شد
پیش تر از حرم تو حرم زینب شد

آمده تا که باردیگر همه را مات کند
اینکه قبل از همه عاشق شده اثبات کند
نذر اولاد تو یک قافله سادات کند
تو دهی اذن و بر این ذهن مباهات کند

نه نگو ورنه قسم بر لب زینب آید
نام زهرا ببرد تا که گره بگشاید

این دو یوسف دو غلام علی اکبر هستند
این دو تا آبروی عترت جعفر هستند
آشنا با همه آیات مطهر هستند
تربیت یافته ی ساقی لشگر هستند

این جگرگوشه و آن پاره تن زینب توست
این حسین و دگری هم حسن زینب توست

حرمله کو که سه شعبه به کمان بگذارد
کو سنان نیزه به جسم دو جوان بگذارد
شمر کو پا به روی سینه شان بگذارد
سرشان را ببرد روی سنان بگذارد

تن ِشان را به سُم مرکبشان بسپارد
تا که دست از سر تو قوم لعین بردارد

جواد حیدریحضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد
دل آیینه ای ام قصد تقرب داردآسمانم همه ابری است، تماشایش کن
«نه» نگو چون به تلنگر زدنی می باردحرفم این است که لطمه به غرورم نزنی
دست رد بر جگر تنگ بلورم نزنیمهلتی تا که کنار تو تلالؤ بکنم
با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنمنذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا!
همه هستی خود نذر سر تو بکنمدو پسر نزد تو با چشم ترم آوردم
دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردمهر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند
بر در خانه ی احساس شما ملتمس انددر دل کوچکشان عشق شما می جوشد
تا که گردند به قربان شما ملتمس اندهر دو تا شیرِ مرا با غم تو نوشیدند
از شب پیش برای تو کفن پوشیدندحضرت آینه بگذار سرافراز شوم
در شعاع کرمت بشکُفم و باز شومطپش ام کند شده مرحمتی کن آقا!
تا به پایان نرسم باز هم آغاز شوماین حریصان شهادت ز پی نان توأند
هر دو از روز ازل دست به دامان توأندپیش از آنی که بیایند تفأّل زده اند
عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اندیک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند
تا که بر دامن تو چنگ توسل زده اندسعید توفیقیصف کشیده می رسد آن حیدر زهرا نشان
تا دهد آداب سر هدیه نمودن را نشان
در دوستش حاصل عمرش دو رعنا نوجوان
در پی اش الله اکبر گو همه هفت آسمان
وه بنازم بر امیر عشق و این سرلشگرش

تا به خرگاه سپه سالار عاشورا رسید
قامت رعنای دلبر پیش پایش قد کشید
از نفیر عصمت الهی به روح دل دمید
رشته ی هرچه محبت بود از طفلان برید
کرد امر عاشقی بر آن امیر و رهبرش

گر که خواهی رزم زینب بنگری اینان نگر
حاصل شیر محبت را به جسم و جان نگر
حیدر و جعفر به دو آئینه تابان نگر
عالمی را به دنبال گیسویشان حیران نگر
این غریب کربلا و هدیه های خواهرش

خود حمائل کرد شمشیری به روی دوششان
وعده ی دیدار مادر داد بر آغوششان
من نمی دانم چه سری گفت وی در گوششان
کرد از جام شهادت واله و مدهوششان
آتش عشق حسینی بود از پا تا سرش

گفت یا ابناء زینب آبرو داری کنید
تا نفس دارید بهر غربتش کاری کنید
از ابوفاضل مدد گیرید سالاری کنید
من زنم اما شما باید علمداری کنید
جانت قربان یک تاری ز موی اکبرش

هستیش تا راهی میدان عاشورا نمود
هرچه مجنون بود مست ساغر لیلا نمود
لشگری را با دو رزمنده دگر رسوا نمود
خود به خیمه رفت و بر امدادشان آوا نمود
دستی از دل بر دعا دستی دگر بر معجرش

مو پریشان بین خیمه ذکر یا حیدر گرفت
بر قبول هدیه هایش دامن مادر گرفت
هر دو دست مستجابش را به روی سر گرفت
تا خبر از کودکانش با دوچشم تر گرفت
دیده آورده حسین دو یار خونین پیکرش

به سر دوش حبیبش کعبه ی آمال او
چون همای پر شکسته خون چکد از بال و
تا که دید آن انکسار چهره و احوال او
از حرم بیرون نیامد بهر استقبال او
این اصول عاشقی آموخته از مادرش

قاسم نعمتیوقتی کسی ز جان خودش دست می کشد
از هستی و جهان خودش دست می کشد

وقتی که آفتاب دلش میکندغروب
از ماه آسمان خودش دست می کشد

یادش میان خلق خدا می شود عزیز
هر کس که از نشان خودش دست می کشد

وقتی که صحبت ازغم و داغ حسین شد
زینب ز کودکان خودش دست می کشد

یک بار رو زدم به تو این گونه تا مکن
سهمیه ی مرا تو از این غم جدا مکن

اینان در آسمان بلندت کبوترند
نام تو میبرندبه هرجا که می پرند

شرمنده ام که بیشتر از این نداشتم
این کودکان تمامی هستی خواهرند

در قلبشان عزای جوانت گرفته اند
در راه تو فدایی وقربان اصغرند

شمشیرشان میان کمر برق میزند
شاگرد درس رزم علمدار لشکرند

خون علی میان رگ این دو کودک است
جنگاوری این دو به زهرا قسم تک است

زینب بیا ببین چقدر قد کشیده اند
از بس که پابه صفحه ی صحرا کشیده اند

دشمن هنوز درکف این کودکان توست
تکبیر اهل عرش پی حیدران توست

در این زمان کم چقدر زخم خورده اند
ازسر بگیرتا به کمر زخم خورده اند

ای مادرشهید که نذرت اداشده
درقلب خسته ات چقدر غصه جا شده

ازخیمه ها بیا و ببین بی پسر شدی
مثل من حسین تو از هر نظر شدی

محمد حسن بیات لوزینبم، عقل، پریشان من است
عشق، سر گشته و حیران من است

رو کنم برگه ی دیگر در عشق
وقت جانبازی طفلان من است

روز عشق است کنون این دو غزل
بهترین گفته ی دیوان من است

دو غزاله به منای تو حسین
در ره عشق تو قربان من است

دو ثمر یا دو پسر یا دو قمر
شاهد یکدلی جان من است

یکدلم با تو که داغ دو گلت
مانده بر این دل سوزان من است

این دو گل را به تو من هدیه کنم
این دو گل کل گلستان من است

خون گرمی که به راه تو دهند
خنکی دل عطشان من است

گفته ام با پسرانم هر شب
که حسین، اول و آخر من است

داده ام در س بر آنان توحید
که حسین مذهب و ایمان من است

شیرشان دادم و می گرییدم
که بدانید حسین جان من است

درس تفسیر بر آنان دادم
که حسین مفهوم قرآن من است

دو غلامند نه خواهرزاده
این همان درس دبستان من است

اذن قربان شدن طفلانم
خواهش این دل سوزان من است

سید محمد میر هاشمی


منبع:

0.0 / 5
826
1400/05/22
12:37:59
تگهای خبر: بازار , فروش , قرآن
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۶ بعلاوه ۱
جاویدانی