سردار بهشتی با جاویدانی مطرح كرد؛

کارنامه مخابرات لشکر27 در والفجر8

کارنامه مخابرات لشکر27 در والفجر8

من مسئول مخابرات لشکر بودم. به جهت اینکه امکانات اضافه ای داشته باشیم و خب هیچ کشوری به ما تجهیزات نمی فروخت و هر چه هم از جنگ می گذشت سهم ما از غنیمتی ها در تجهیز جنگ بیشتر می شد.



خبرگزاری مهر، فرهنگ و اندیشه- زهرا زمانی: سردار حسین بهشتی متولد ۱۳۴۰ تهران، مسئول مخابرات لشکر محمد رسول الله (ص) در دوران دفاع مقدس، در ایام گرامیداشت سالگرد دفاع مقدس در گفتگوی خودمانی، از وی در مورد عوامل پیروزی وعدم آن در عملیات های دفاع مقدس پرسیدیم.
آنچه در ادامه می آید، خلاصه ای از این گفتگو است.
وی ابتدای صحبت خویش را با خاطره ای از شهید محسن دین شعاری فرمانده تخریب لشکر ۲۷ شروع می کند: پس از عملیات دوپازا در سال ۶۶ خبرنگاری در مورد پیروزی در عملیات از شهید دین شعاری پرسید: برادر از فتح الفتوح این عملیات و بچه ها بگویید؟ شهید دین شعاری هم با همان روحیه شوخ طبعش خیلی آرام و جدی اظهار داشت: بسم الله الرحمن الرحیم. بچه های ما خیلی حسینقلی خانی رفتند و در این عملیات موفق شدند.
سردار بهشتی ادامه می دهد: شهید دین شعاری می توانست بگوید ما از فلان محور و لشکر دیگر از محور راست و میانی وارد شدیم و در این ساعت به این نقطه رسیدیم و همینطور برای خبرنگار توضیح بدهد اما با این نیم جمله با لحن طنزگونه به خبرنگار اظهار داشت: این خبرها نیست و خدا خواست و بچه ها موفق شدند. در واقع هم هشت سال دفاع مقدس ما همینطور و دست خدا در هر پیروزی و حتی عدم فتحی همراه بچه های رزمنده بود. این را هیچگاه نباید فراموش کرد که دست خدا بالای دست همه رزمنده ها بوده است و هر کاری شده در ارتباط با شخص خاصی نبوده است.
* عملیات والفجر ۸ یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین عملیات ها در طول دفاع مقدس بوده است، سردار از نقش مخابرات لشکر ۲۷ در این عملیات بفرمائید؟
ما به حکم وظیفه مان که مخابراتی بودیم، همراه با فرمانده لشکر جزو نخستین واحدهایی بودیم که حاضر شدیم و باید تأمین ارتباطات می کردیم. ما آنجا مستقر شدیم و بچه های مخابراتی را مستقر کردیم. بچه های بی سیم، با سیم و راه دور و اینها و در واقع یک مقر از مقرهای پشتیبانی محور والفجر هشت بود و من خودم خیلی آنجا حضور نداشتم. چون ما آنجا رفتیم که وقتی می خواهیم نقطه عزیمت بعدی باشد، دیگر از کارون نخواهیم برویم. یعنی ما یک پله رفتیم جلو. ما از اینجا رفتیم به سمت اروندکنار در نخلستان ها! یادم هست آن زمان خط پدافندی دست برادران ژاندارمری بود. این را هماهنگ کرده بودند که ما با پوشش ژاندارمری حاضر باشیم در منطقه تا ترددها اضافه نشود و امنیت حفظ بشود تا منطقه لو نرود و متلاطم نشود. یکی از تدابیر همین خط پدافندی دوستان ژاندارمری بود و در واقع هر یگانی، قسمت خودش را از بچه های ژاندارمری تحویل گرفت. در آن نخلستان نهرهایی بود که اگر شما به اسناد رجوع کنید، جای دقیقی که ما مستقر بودیم، مشخص می شود.
اوج سازماندهی، تجربه، آمادگی و تجهیز و آموزش و اشراف کاری را ما در والفجر ۸ در مخابرات لشکر تجربه کردیم. ما چه در تقسیم کار و چه در ابزار و تجهیزات، همه را برنامه ریزی کردیم و خیلی جالب است که همه اینها در ذهن بود. من خودم یک دفترچه کوچکی در جیبم داشتم و همه اطلاعات در این دفترچه نوشته بودم. همچون فرکانس های که از قرارگاه می گرفتیم. نفراتی که داشتیم و همه اطلاعاتی که نیاز بود و با آنها سر و کار داشتیم و باید به آنها رجوع می کردیم. برای جزئی ترین مسائل مسئول تعیین کردیم، برای مثال مسئول غنایم..
* تا پیش از والفجر ۸ این سابقه نداشت؟
نه نداشتیم… در مخابرات نداشتیم. من به این نظر رسیدم که غنایم مخابراتی باید سازماندهی بشود. ما به این نتیجه رسیدیم که تیمی درست نماییم برای جمع آوری غنایم! هدف این کار چی بود؟ این که ما به خودکفایی برسیم. گرفتن تجهیز از دشمن و تأمین نیازهایمان. ما در والفجر ۸ حلقه های مفقوده کار را از نظر سازماندهی پیدا کردیم که ما چه کارهایی بکنیم که کار ما کم نقص باشد. کسی به ما نگفته بود شما باید غنیمت جمع کنید! من مسئول مخابرات لشکر بودم و با نیروهایم بودم اما به جهت اینکه امکانات اضافه ای داشته باشیم و خب هیچ کشوری به ما تجهیزات نمی فروخت و هر چه هم از جنگ می گذشت سهم ما از غنیمتی ها در تجهیز جنگ بیشتر می شد.
من می توانم ادعا کنم که ما به جز کد و رمز و پیام هایی که از فرماندهی و ستاد می آمد، هیچ برگه ای استفاده نمی کردیم و همه چیز شفاهی بود. و نوشتن روی برگه بسیار کم بود. با این وجود چون بچه ها با جان و دل گوش می کردند و نه تنها کار به خوبی پیش می رفت بلکه چیزی هم به ذهنشان می رسید اضافه می کردند. این هم جزو نوآوری های جنگ بود. بچه ها خودشان در هر بخشی نوآوری داشتند. یعنی بچه های جنگ فرامسئولیتی دغدغه داشتند.
* اوج امنیت و حفاظت دقیق، چیزی است که تقریباً همه مسؤلان جنگ در مورد عملیات والفجر ۸ به آن صحّه می گذارند و به آن تاکید می کنند، سوالی که پیش می آید این است که چرا ما پس از این موفقیت در والفجر۸ این روش را در سال های بعدی جنگ ادامه ندادیم؟
دو هفته بعد آقای هاشمی رفسنجانی آمد منطقه و ما هفته بعدش عملیات کربلای ۵ را انجام دادیم. من یادم هست که وقتی به یکی از فرماندهان در جاده شهید صفوی گفتم که ما داریم برای عملیات می رویم، به من اظهار داشت: حاجی واقعاً امشب عملیات است؟! یعنی ما فرصت نکردیم بچه های نزدیک خودمان را توجیه کنیم! یعنی شرایط جنگ گاهی وقت ها طوری می شد که به ما دیکته می شد من بعنوان سندی نمی توانم دقیق جواب این سوال را بدهم تا ثبت بشود اما هر کاری در هر بخشی به آدم ها هم بستگی دارد. یعنی باید بررسی شود که مسئول فلان رده در والفجر ۸ در کربلای ۴ هم بود؟! من نمیدانم. اما اگر آن آدم بوده باید رفت و بررسی کرد که چرا پس در عملیات کربلای ۴ شما این تدابیر را انجام ندادید! و نکته دیگر هم این است که گاهی وقت ها شرایط جنگ تعجیلی می شد، برای مثال من یادم هست که وقتی کربلا ۴ به هر علتی به هم خورد و لو رفت و آب بچه ها را برد، دو هفته بعد آقای هاشمی رفسنجانی آمد منطقه و ما هفته بعدش عملیات کربلای ۵ را انجام دادیم. من یادم هست که وقتی به یکی از فرماندهان در جاده شهید صفوی گفتم که ما داریم برای عملیات می رویم، به من اظهار داشت: حاجی واقعاً امشب عملیات است؟! یعنی ما فرصت نکردیم بچه های نزدیک خودمان را توجیه کنیم! یعنی شرایط جنگ گاهی وقت ها طوری می شد که به ما دیکته می شد.
بله برای عملیات والفجر ۸، شش ماه و خیلی ها هم می گویند ایده والفجر ۸ برای شهید حسن باقری بوده و از دوره ایشان طرحش ریخته شده بود. حالا باید شما بروید و در اسناد میزان درستی آنرا مشخص کنید! پس باید اینها را در نظر بگیرید. شرایط جنگ و شرایط سیاسی کشور همه اینها مهم هستند. شاید خیلی چیزها از نظر نظامی جواب به نه باشد!! اما شرایط کشور برای برون رفت از یک بحران بگوید بله! پس باید در محیط قرار گرفت. مؤلفه های آمادگی رزم فقط اطلاعاتی و حفاظتی نیست. گاهی وقت پیش می آمد که حتی فشنگ اسلحه بچه ها تمام می شد، خب ما نمی توانستیم که صبر نماییم تا سال بعد در عملیات بعدی به هدفمان برسیم! ازاین رو من خیلی غبطه می خورم و متأسفم که چرا ما نمی توانیم به نسل جوان و دانشگاهی امروز، حس منطقه جنگ را منتقل نماییم. مثل کسی که گرفتار تصادف می شود و اطرافیان می گویند کاش فرمان را کمی آن طرف تر می چرخاندی تا تصادف نمی کردی! اما وقتی جاده لغزنده است! برف هم می بارد و سگی هم پریده جلوی ماشین حالا چطور فرمان ماشین را کمی بچرخانم تا تصادف نکنم؟ بله هزارتا سناریو می شود نوشت!
* امروز نظر بسیاری از افراد این است که می شد جنگ را طور دیگری اداره کرد!
کسی نیاید بگوید که اینها در جنگ این کار را می توانستند انجام بدهند و نکردند. و این تفکر واقعاً بی انصافی است. همه بچه ها از جانشان گذشتند. البته در جنگ خیانت هم شد و آن منافقین بودند. منافقینی که اسناد جنگ در والفجر مقدماتی و یک را به دشمن تحویل دادند اما رزمنده ها آن چیزی که داشتند را با اخلاص انجام دادند. چه فرمانده و چه پیرمردی که برای بچه ها چایی می ریخت. همه کار خودشان را انجام دادند و کسی برای نام و نشان نیامده بود. ما متأسفانه نتوانستیم زوایای جنگ را درست نشان بدهیم. عملیات های پس از والفجر هشت را باید در جای خودش تحلیل کرد. ما از روی فقدان اطلاعات و وضعیت نباید قضاوت نماییم.
* بعنوان صحبت پایانی نکته در این حوزه دارید، بفرمائید؟
امروز شاید به تصویر کشیدن هشت سال دفاع مقدس بهترین کاری باشد در حوزه دفاع مقدس برای نسل جوان. جالب است امریکایی ها در جنگ جهانی دوم بسیار منزوی بودند اما بیشترین سندها در مورد جنگ نوشتند و به تمام نظامیان دنیا دیکته کردند. ما باید بیشتر در سندنویسی در مورد هشت سال دفاع مقدس کار نماییم. روزی من در جلسه ای به شورجه گفتم فیلم دیده بان ابراهیم حاتمی کیا در حوزه مخابرات جنگ خیلی خوب است اما کاش یک فیلم در مورد بی سیم چی ها جنگ می ساختید. ما در این عرصه بسیار می توانیم کار نماییم.


منبع:

1400/07/06
11:11:06
0.0 / 5
723
تگهای خبر: آموزش , دانشگاه , فرهنگ
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۵
جاویدانی