مرور خاطرات یك نژادپرست ۶، پایانی

وقتی گلدا مایر به اتخاذ تصمیمات آشپزخانه ای متهم شد

وقتی گلدا مایر به اتخاذ تصمیمات آشپزخانه ای متهم شد

جاویدانی: مایر می نویسد مرا متهم می کردند بجای بررسی و تصویب موضوعات مهم در کابینه دولت، این تصمیم ها را در آشپزخانه منزلم اتخاذ می کنم. این مساله آن روزها در اسراییل به دولت آشپزخانه موسوم گشت.



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: پرونده بررسی کتاب خاطرات و زندگی نامه خودنوشت گلدا مایر در قسمت پنجم به جایی رسید که او وزیر کار و ادعا نمود در دوران وزارتش برای فلسطینی ها خانه ساخته است! همین طور ادعا کرد کنار ساحل شهر حیفا به فلسطینی های هراسانی که شهر جنگزده و خانه خودرا ترک می کردند، التماس کرده از آن جا نروند!
قسمت ششم و پایانی پرونده کتاب «زندگی من» از جایی آغاز می شود که مایر به عنوان وزیر کار در کابینه اسراییل حضور دارد و سپس بعد از مرگ لوی اشکول، به عنوان نخست وزیر انتخاب می شود. در این قسمت همین طور دوره پایانی حیات سیاسی این چهره صهیونیست را مرور می نماییم. اما یکی از موضوعات مهم این قسمت، بحث استعمار و اقداماتی است که اسراییل در قاره سیاه یعنی آفریقا انجام داده و مشتی از خروار این اقدامات به عنوان نمونه در خاطرات مایر ذکر شده است.
قسمت های اول تا پنجم این پرونده در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
* «اعترافات گلدا مایر بین همه دروغ هایش / خدا ما را برنگزید ما او را انتخاب کردیم!»
* «گلدا مایر چطور صهیونیست شد و علت طلاق عاطفی اش چه بود؟ / بحث تاسیس کیبوتس ها از سال ها پیش مطرح بود»
* «ملکه دروغ از شنیدن روایت غصب فلسطین عصبانی می شود/وقتی گلدا مایر کوزت شد و رخت شست»
* «معجون اشغالگری و مظلوم نمایی صهیونیست ها؛ اگر سلاح ندهید با سنگ با فلسطینی ها می جنگیم»
* «دروغ های گلدا مایر: وزیر که شدم برای فلسطینی ها خانه ساختیم!/از عرب ها خواستم حیفا را ترک نکنند!»

در ادامه مشروح ششمین و آخرین قسمت از پرونده بررسی و مرور کتاب «زندگی من» را می خوانیم؛
* بازی های بن گوریون ۵ سال بعد از تشکیل رسمی اسراییل
در دوره ای که گلدا مایر وزیر کار اسراییل بود، بن گوریون تصمیم گرفت از پست نخست وزیری و وزارت دفاع استعفا دهد و به ظاهر از سیاست کناره بگیرد. مایر می گوید بن گوریون ۲۰ سال کار کرده بود و می خواست ۲ سال مرخصی برود. در آن مقطع، ۵ سال از روز نکبت و اعلام رسمی تشکیل اسراییل می گذشت. با کنار رفتن بن گوریون،
موشه شاریت که وزیر امور خارجه بود، با حفظ سمت نخست وزیر شد و بن گوریون در ژانویه ۱۹۵۴ به کیبوتص سدی بوکر رفت و تا ۱۹۵۵ آن جا ماند. اواخر ۱۹۵۵ هم با قبول پست وزارت دفاع به عرصه سیاسی بازگشت و چندماه بعد باردیگر نخست وزیر شد. یکی از موارد پستی و بی اخلاقی بن گوریون که گلدا مایر در کتاب زندگی خود به آن اشاره کرده، این است که بن گوریون می گفت پشتیبانی از تاسیس گروههای پارتیزانی صهیونیست و چشم بستن بر کشتار و اقدامات تلافی جویانه آنها مقابل عرب ها، آسان ترین راه ممکنست و حتی می توان با صدای بلند در قبال حوادث ناشی از اقدامات این گروه ها از پذیرفتن مسئولیت شانه خالی کرد.
* تغییر نام خانوادگی مایرسون به مایر با پیشنهاد بن گوریون
در سال ۱۹۶۱ بن گوریون برای بار دوم از نخست وزیری استعفا داد و به پیشنهاد او، لوی اشکول نخست وزیر اسراییل شد. گلدا مایر در سال ۱۹۵۶ دومین وزیر امور خارجه اسراییل شدم و تابستان آن سال، بن گوریون به او پیشنهاد کرد نامش را از مایرسون به مایر که در زبان عبری به مفهوم آذین و چراغانی است، تغییر دهد.
* جنگ سینا به روایت مایر
گلدا مایر روایتش از جنگ سینا و حمله به مصر را با یک دروغ دیگر همراه می کند؛ دروغی درباره ی کوره های آدم سوزی نازی ها که می دانیم ساخته و پرداخته متفکران و کارشناسان رسانه ای صهیونیست هاست و در جنگ جهانی دوم، واقعیت نداشته است. به هر حال او قبل از آن که به خود جنگ سینا یا همان نبرد کانال سوئز بپردازد، می گوید «در اسراییل هیچ کس کوره های جسدسوزی را فراموش نکرده بود. ما اگر به مصر حمله نمی کردیم خودرا برای کشته شدن آماده می کردیم. اما ابتکار عمل را به دست گرفتیم. تصمیم گرفتیم حمله نماییم و مخفیانه آغاز به تجهیز کردیم.» مایر همین طور به کمک های فرانسه هم اشاره می کند که اسراییل را تجهیز می کرد و طرح های مخفی خودرا برای حمله مشترک انگلستان و فرانسه به کانال سوئز کلید زده بود.
پیش از شروع جنگ، فرانسه به اسراییل تعهد داد در صورت نیاز از آسمانش حفاظت کند. نیروهای اسراییلی هم بصورت بسیار مخفیانه و فوق سری آغاز به تجهیز نیروهای دخیره خود کردند. جنگ سینا مطابق برنامه اسراییلی ها در غروب ۲۹ اکتبر ۱۹۵۶ شروع و ۵ نوامبر به انتها رسیدپیش از شروع جنگ، فرانسه به اسراییل تعهد داد در صورت نیاز از آسمانش حفاظت کند. نیروهای اسراییلی هم بصورت بسیار مخفیانه و فوق سری آغاز به تجهیز نیروهای دخیره خود کردند. جنگ سینا مطابق برنامه اسراییلی ها در غروب ۲۹ اکتبر ۱۹۵۶ شروع و ۵ نوامبر به انتها رسید. طبق روایت گلدا مایر، فرانسه و بریتانیا بمحض آن که سازمان ملل متحد تحت فشار شدید آمریکا و شوروی از آنان خواست نیروهایشان را از کانال سوئز عقب بکشند، مبادرت به این کار کردند. سازمان ملل همین طور خواهان خروج اسراییل از شبه جزیره سینا و نوار غزه شد. مایر باردیگر با مظلوم نمایی می گوید این تقاضای سازمان ملل از اسراییل، سرآغاز جنگ دیپلماتیک و تلخ چهار و نیم ماهه صهیونیست ها با آن سازمان بود که در نهایت به شکست اسراییل ختم شد.
پس از این مظلوم نمایی و روایت کوشش های نافرجامی که مایر در سخنرانی ها و دیدارهای دیپلماتیک خود داشته، باردیگر نوبت به وقاحت می رسد؛ اینکه به مخاطب کتابش بگوید «مگر ما بدنبال چه بودیم؟ تمام آن چیزی که ما در سازمان ملل در پی آن بودیم، به رسمیت شناخته شدن اسراییل توسط کشورهای عرب عضو این سازمان بود تا با کمک هم برای دستیابی به صلح تلاش نماییم.» اما طبق روایتی که خود مایر هم دارد ظاهرا در آن برهه، دروغ هایش بی ثمر و تلاش هایش بی فایده بوده است.
یکی از فرازهای جالب وقیحانه مایر در «زندگی من» در همین زمینه و روایت روزهای بعد از جنگ سینا به چشم می آید. او می گوید «ما فرزند ارشد سازمان ملل بودیم اما با ما همچون فرزندی ناتنی برخورد می شد.» (صفحه ۴۷۸)
* دروغ های مایر درباره ی آفریقا و شباهت های اسراییل با کشورهایش
پس از جنگ ۶ روزه، اسراییل کوشش کرد با نقاط مختلف دنیا ازجمله در آفریقا ارتباط برقرار کند. به قول مایر «دنیا تنها آسیا و اروپا نبود.» و در قاره سیاه هم می شد ریشه دواند. البته مایر برای اشاره به این ریشه دواندن، از لفظ ارائه ی خدمت به آفریقایی ها بهره برده که با رندی و هوشیاری می گوید مانند اسراییل بودند چون کشورهای نوظهور یا ملت هایی در آستانه استقلال بودند. این جا هم پای وقاحت در بین است که مایر می گوید «ما همانند خیلی از کشورهای آفریقایی به استقلال کشور خود دست یافته بودیم.» در حالیکه نظام های آپارتایدی، محصول و میوه نگاه صهیونیستی به دنیا بوده و هستند. اما گویی گلدا مایر دست بردار نیست و باردیگر با وقاحت می گوید ماهیت حضور اسراییل در آفریقا، با ماهیت حضور کشورهای استعماری فرق می کرد!
اما در میان همه دروغ ها و حیله گری های خانم صهیونیست، یک جمله راست و درست دیگر جلب توجه می کند؛ اینکه اسراییل به کشورهای آفریقایی رفت چون به رای آنها در سازمان ملل نیاز داشت. او می گوید «عرب ها بسیار تلاش کردند آفریقایی ها را متقاعد کنند که ما با قدرت های استعماری دیگر متفاوت نیستیم.» البته مشخص است اعراب در راستای اثبات یک امر حقیقی کوشیده اند. اما اینکه تلاششان در مقابل تبلیغات و قدرت نظامی اسراییل چه قدر اثرگذار بوده، بحث دیگری است.
سال ۱۹۶۳ بود که گلدا مایر با سفر به شرق آفریقا از کشورهای کنیا، تانزانیا، اوگاندا و ماداگاسکار بازدید کرد و در طول سفر هم در روستاهایی که مستشاران اسراییل در آن مشغول کاشت بذر استعمار جدید بودند، حضور پیدا می کرد. در روایت های مربوط به این سفرها، مایر باردیگر مسیر جلب احساسات و عواطف مخاطب را در پیش می گیرد و می گوید «دیدن کودکان سیاه آفریقایی که در اسراییل متولد شده و زبان اول آنها عبری بود هم بسیار خوش حالم می کرد. من ایمان دارم این کودکان هیچ گاه در دل اسراییل و دوستان اسراییلی خودرا در بئرشبع، حیفا اورشلیم دشمنان خود نمی دانند. حال ممکنست در ظاهر چیز دیگری در ملا عام بگویند.» این تکنیک جلب احساسات در سطور بعدی، در حالیکه تلاش می شود بطورمثال واقع گرایانه به نظر برسد، رنگ و بوی تعریف و تمجید از خود می گیرد؛ «با خود عهد کردم هنگام بازگشت به اسراییل، میهمان نوازی های بی حدوحصر اسراییل را به حداقل برسانم. بااینکه باید اعتراف کنم که در این ماموریتم خیلی موفق نبودم.»

* استعفا و سپس جنگ شش روزه
اواخر سال ۱۹۶۵ مایر تصمیم به دادن استعفا داشت. بگفته خودش در آن ایام، وضعیت داخلی اسراییل خوب نبود و این دولت با رکود اقتصادی شدیدی درگیر بود. مهاجرت معکوس هم افزایش پیدا کرده و یهودیان از فلسطین اشغالی به کشورهای واقعی خود بازمی گشتند. مایر به لوی اشکول نخست وزیر وقت اعلام نمود مصمم به استعفا و بازنشستگی است. سپس از اورشلیم به حومه تل آویو نقل مکان کرد. اما با وجود استعفا، هنوز نماینده کنست و عضو کمیته اجرائی حزب ماپای بود. او عضو کابینه دولت محسوب نمی شد اما برای مشارکت در تصمیمات حیاتی کابینه فرا خوانده می شد.
در جنگ شش روزه، اسراییل بود که اهداف تهاجمی و تجاوزگرایانه داشت اما مایر خلاف حقیقت را می گوید. نکته دوم هم اینکه مایر چیزی از فعالیتهای جاسوسی و آدم کشی های مخفی اسراییل نمی گوید و مطالب منحرف کننده ای را درباره ی پشت پرده جنگ شش روزه مطرح می کند؛ ازجمله اینکه هیچ کس جز جمال عبدالناصر، ساعت صفر و زمان شروع جنگ را نمی دانستجنگ شش روزه معروف اسراییل و اعراب، ۵ ژوئن سال ۱۹۶۷ آغاز شد. مایر طبق روالی که انتظار داریم، در اینباره هم دست به مظلوم نمایی می زند و می گوید در طول تنها چندروز، موجودیت اسراییل در معرض خطر قرار گرفت و صهیونیست ها، تنها و بی پناه بودند. درباره ی این دروغ های نویسنده «زندگی من» دو نکته وجود دارد؛ اول اینکه در جنگ شش روزه، اسراییل بود که اهداف تهاجمی و تجاوزگرایانه داشت اما مایر خلاف حقیقت را می گوید. نکته دوم هم اینکه مایر چیزی از فعالیتهای جاسوسی و آدم کشی های مخفی اسراییل نمی گوید و مطالب منحرف کننده ای را درباره ی پشت پرده جنگ شش روزه مطرح می کند؛ ازجمله اینکه هیچ کس جز جمال عبدالناصر، ساعت صفر و زمان شروع جنگ را نمی دانست. اما باز هم بین همه دروغ های مایر، یک نکته واقعی جالب، توجه مخاطب را جلب می کند و آن هم این است که در خلال روایت همه ترس واضطراب های ناشی از شروع جنگ ۶ روزه، کلیدواژه «زندگی سگی اسراییلی» به خوبی مدلول می شود و مخاطب متوجه می شود صهیونیست های اشغالگر که خانه و زندگی فلسطینی ها را به اشغال و استعمار وطن گزین خود درآورده اند، هر روز و شب باید با کابوس مرگ و بیرون رانده شدن به کشورهای واقعی خود دست به گریبان باشند.
* ۷۰ سالگی، تصدی دبیرکلی حزب کارگر و سپس؛ نخست وزیری
در ژانویه ۱۹۶۸ حزب کارگر اسراییل از اتحاد احزاب ماپای، احدوت هاعافودا و رافی شکل گرفت و در فوریه همان سال، مایر به عنوان دبیرکل آن انتخاب گردید. بعد از این انتصاب، مایر باردیگر به این فکر کرد که کار را رها کرده و خانه نشین شود. او این تصمیم را در ژوئیه آن سال عملی کرد. گلدا مایر در آن برهه ۷۰ سال داشت. این اتفاقات در زندگی او همزمان با ساخت خط دفاعی بارلو بود که برای دفاع از نیروهای ارتش اسراییل در کرانه کانال سوئز شروع ساخته شد.
لوی اشکول روز ۲۶ فوریه ۱۹۶۹ با سکته قلبی درگذشت و مایر بجای او نخست وزیر شد. او ۵ سال در این پست به اسراییل خدمت کرد.
* رفع و رجوع هدف قراردادن بویینگ مسافربری لیبی
گلدا مایر مارس ۱۹۷۳ باردیگر به واشینگتن رفت. آن زمان نیروی هوایی اسراییل، هواپیمای یویینگ ۷۲۷ لیبی را که در آسمان گم شده بود، بر فراز شبه جزیره سینا هدف قرار داد و ۱۰۶ نفر از سرنشینان هواپیما کشته شدند. توجیه و رفع و رجوع مایر درباره ی این فاجعه انسانی در کتاب خاطراتش با این جملات انجام شده است: «هنگامی که کشوری مجبور باشد داپما برای مقابله با تروریسم در حالت آماده باش کامل قرار گیرد، وقوع چنین وقایع تلخی اجتناب ناپدیر است.» (صفحه ۶۱۱ به ۶۱۲)
* جنگ روز عید کیپور و چیزهای زیادی که نمی شود گفت!
یکی از مقاطع مهم زندگی گلدا مایر، جنگ یوم کیپور در اکتبر ۱۹۷۳ است که وقوعش برای او و موشه دایان به عنوان رییس ستاد ارتش اسرائیل بسیار گران به اتمام رسید.
او در کتاب خاطرات خود می گوید هنوز چیزهای زیادی در مورد این جنگ هست که به دلایلی نمی تواند به آنها اشاره کند. بدین سبب آنچه می نویسد، همه آن چیزی نیست که اتفاق افتاده است. همانطور که به ترفندهای مختلف گلدا مایر در زندگی نامه نویسی اشاره و از رویکرد هالیوودی و قهرمان پروری اش یاد کردیم، باید باردیگر یادآور شویم که او با وجود سرشکستگی و افتضاحی که به خاطر رخ دادن جنگ یوم کیپور در اسراییل برایش به وجود آمد، باز هم از این جمله «اما من از پا نیافتادم.» استفاده می نماید و البته در کنار این شعاردادن، راستش را هم می گوید که مردم یهودی سرزمین های اشغالی فلسطین (یا به قول او اسراییل)، بعد از این جنگ، کج خلق و بسیار ناامید بودند و تقاضا برای استعفای دولت بین آنها بالا رفته بود.
* برجسته ترین شخصیت خاورمیانه از دید گلدا مایر کیست؟
یکی از فرازهای جالب و قابل تامل کتاب «زندگی من» مربوط به جایی است که گلدا مایر از روزهای بعد از جنگ یوم کیپور می گوید. در این بخش، صحبت از کوشش های اسراییل برای توافق با مصر و سوریه برای ترک مخاصمه است که نام یکی از شخصیت های مهم یهودی و صهیونیست دنیا برده می شود. این شخصیت از نظر گلدا مایر، برجسته ترین شخصیت خاورمیانه است. او می گوید «برجسته ترین شخصیت خاورمیانه، انور سادات، رئیس جمهور مصر، حافظ اسد، رئیس جمهور سوریه، ملک فیصل، پادشاه عربستان، و من نبودیم، بلکه دکتر هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه آمریکا بود.» (صفحه ۶۵۲) مایر باردیگر با حیله گری و همان نگاهی که درباره ی بن گوریون دارد، می گوید «فکر نمی کنم یهودی بودن کیسینجر در طول ماه ها مذاکرات، او را از کاری بازداشته یا در انجام کاری کمک کرده باشد. اگر او از نظر عاطفی به اسراییل تعلق خاطر داشت، این مساله حتی برای یک لحظه هم در سخنانش یا در کارهایی که به نیابت از اسراییل انجام می داد، نمود پیدا نمی کرد.»

جمله بعدی مایر درباره ی هنری کسینجر هم باردیگر آلوده به همان قهرمان سازی های هالیوودی است: «یک بار به کیسینجر گفتم تمام آن چیزی که ما داریم، روحیه و تعصب ماست.»
مایر در آخر کتاب خاطراتش می گوید هنوز در اسراییل، مجازات اعدام وجود ندارد اما اقدامی که در تقابل با تروریست ها (در واقع مجاهدان و مبارزان آزادی فلسطین) صورت می گیرد، «این است که آنها را به زندان بیندازیم و خانه عرب هایی را که با وجود هشدارهای مکرر به تروریست ها پناه می دهند، خراب نماییم. گاهی که هیچ انتخاب دیگری برایمان نمی ماند. مجبور می شویم عرب هایی را که از تروریست ها علنا حمایت و پشتیبانی و آنها را تحریک و تشویق می کنند، اخراج نماییم. شما نمی توانید حتی یک نفر را پیدا کنید که در مورد وحشیگری، خشونت اسراییل با عرب ها و سرکوت آنها شهادت دهد.»* دغدغه همیشگی به رسمیت شناخته شدن توسط دیگران
در روایت های مایر از کوشش برای توافق با مصر و سوریه بعد از جنگ کیپور، می توان دغدغه دائم و همیشگی اسراییلی ها برای به رسمیت شناخته شدن توسط دیگران را به خوبی مشاهده کرد. ذوق زدگی مایر در این موضوع، در سطر و فرازی خودرا نشان داده است که می گوید «مصر و اردن موافقت کردند که با ما در یک اتاق و دور یک میز بنشینند و مذاکره کنند. موضوعی که قبل از آن هیچ گاه حاضر به انجام دادنش نبودند و این خود گامی بزرگ و رو به جلو بود.»
* بهتان تصمیمات آشپزخانه ای و پایان کار
۳۱ دسامبر ۱۹۷۳ انتخابات اسراییل انجام شد و مایر در خاطراتش از آن دوره زمانی گفته احساس کرد دیگر نمی تواند ادامه دهد و این مساله را هم به اطلاع اعضای حزب کارگر رساند. او و دایان گالیلی بین اسراییلی ها به این متهم بودند که بدون مشاوره با دیگر اعضای حزب، بسیار غیرمنعطف عمل کرده و تصمیماتی گرفته اند که در نهایت موجب وقوع جنگ یوم کیپور شده اند. مایر می نویسد «مرا متهم می کردند بجای بررسی و تصویب موضوعات مهم در کابینه دولت، این تصمیم ها را در آشپزخانه منزلم اتخاذ می کنم. این مساله آن روزها در اسراییل به دولت آشپزخانه موسوم گشت.»
در پی اینگونه اختلافات داخلی بود که مایر در ۱۰ آوریل ۱۹۷۴ به سران حزب کارگر اسراییل اعلام نمود بس است و تحمل مشاجرات را ندارد. در این برهه ۵۰ سال از خدمت او به اسراییل می گذشت و با خانه نشینی اش، اسحاق رابین که یک یهودی متولد فلسطین (به قول مایر اسراییل) بود، به سمت نخست وزیری رژیم صهیونیستی رسید.
* یک سفارش به مرحوم مایر؛ کتاب رونین برگمن را بخوان!
همان طور که قبل تر اشاره کردیم، گلدا مایر در کتاب «زندگی من» هیچ اشاره ای به آدم کشی ها و فعالیتهای جاسوسی مخفیانه اسراییل در قالب سازمان های مختلف ازجمله موساد نمی نماید. دروغ هایی که او درباره ی عدم بدرفتاری با فلسطینی ها می گوید، موجب می شوند از او و مخاطبان کتابش بخواهیم کتاب «تو زودتر بکش» رونین برگمن خبرنگار اسراییلی را حتما مطالعه کنند. البته زمانی که مایر این کتاب را نوشته، خبری از کتاب برگمن نبوده اما بهرحال، هر دو کتاب متعلق به نویسندگان اسراییلی و صهیونیست ها هستند که اثرگذاری یکدیگر را خنثی می کنند.
گلدا مایر می گوید یکی از حرف هایی که تحمل شنیدنشان را ندارد، این است که اسراییلی ها با فلسطینی ها در «سرزمین خودمان» (در واقع سرزمین فلسطینی ها) بدرفتاری می کنند. مایر در آخر کتاب خاطراتش می گوید هنوز در اسراییل، مجازات اعدام وجود ندارد اما اقدامی که در تقابل با تروریست ها (در واقع مجاهدان و مبارزان آزادی فلسطین) صورت می گیرد، «این است که آنها را به زندان بیندازیم و خانه عرب هایی را که با وجود هشدارهای مکرر به تروریست ها پناه می دهند، خراب نماییم. گاهی که هیچ انتخاب دیگری برایمان نمی ماند. مجبور می شویم عرب هایی را که از تروریست ها علنا حمایت و پشتیبانی و آنها را تحریک و تشویق می کنند، اخراج نماییم. شما نمی توانید حتی یک نفر را پیدا کنید که در مورد وحشیگری، خشونت اسراییل با عرب ها و سرکوت آنها شهادت دهد.» (صفحه ۶۰۴)


منبع:

1402/08/11
14:48:36
0.0 / 5
228
تگهای خبر: زندگی , سفر , فرهنگ , كتاب
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۶ بعلاوه ۳
جاویدانی