توسط نشر صاد؛

کتاب های هانیه های روانه بازار نشر شد

کتاب های هانیه های روانه بازار نشر شد

جاویدانی: کتاب های هانیه های نوشته نرگس روزبهانی توسط نشر صاد منتشر و راهی بازار نشر شد.



به گزارش جاویدانی به نقل از مهر، کتاب «های هانیه های» نوشته نرگس روزبهانی بتازگی توسط نشر صاد منتشر و روانه بازار نشر شده است. این رمان در یازده فصل دارای زمینه و موضوعی خانوادگی است.
این کتاب همراه چهار اثر دیگر در بخش روایت و داستان سومین دوره مسابقه خودنویس حضور داشت که هر چهار کتاب، اثر داستان نویسان نوقلم بودند.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
ما بچه های یک طایفه بودیم. یک خانه، یک پدر یک مادر. ما سر یک سفره بزرگ شدیم. سر سفره دا. بابام می اظهار داشت: «جعفر از خیالشه تهران لیره ریختن کف خیابون.» دلم نمی خواست از دهات بروند. هنوز بسیار کم سن و سال بودم. عمو محمد سیب گاز می زد. نشسته بود روی طارمی عین خیالش هم نبود دعوا سر چیست. دا که آن موقع ما بچه ها بهش می گفتیم: «مامان بزرگ» و خیال می کردیم امروزی تر از داست اظهار داشت: «روله تهران خونه و زندگیت چی می شه؟ خونه هِسا؟ زندگی هِسا؟» و عمو جعفر با اطمینان کله اش را تکان داد و گفت هست بهتر از اینجا هست.
هوشنگ خان با سیگار گوشه لبش بازی می کرد. عادتش بود. می آمد دهات عشق می کرد با آن حیاط. عمه جمیله بزک دوزک کرده با فارسی لهجه دارش اظهار داشت: «داداش تهران دریاییه برا خودش. هوشنگ با بانک و بنگاه و ماشین جخ ما رو می رسونه سر برج!»
عمو محمد مسخره اش می آمد به بانک و بنگاه گفتن عمه، جلوی رو نه ولی پشت سرشان اظهار داشته بود: «آبدارچی بانک و پادوی بنگاه این همه فیس نداره که.» زیر لب اظهار داشت: «طوری می گه انگار بانک مرکزی سر شست هوشنگ می چرخه.» عمو پوزخند زد. عمه جمیله چشم غره رفت بهش.
هانیه کار نداشت به حرف بزرگ ترها. برعکس من که مات مانده بودم به دهانشان اظهار داشت: امین، امین بیا برام سرمه دون برنجی رو بیار بالای پیش بخاریه دستم نمی رسه.»
هنوز عقلش به این نمی رسید که سرش غیرت دارم. پیراهنم را کشید. اظهار داشت: «بیا قدت بلنده بیا…» بهش اخم کردم. یکه خورد. هل خورد عقب. ترسید ازم. ترس را توی چشم های براقش دیدم. سادگی را. زنانگی را. وقتی فقط پنج سالش بود.
عمو محمد جمعمان کرده بود دور حوض. دنبک می زد. همه می رقصیدند توی دست و پای هم. می خواند: «چن وقته شیم یه دل و جو وارد خسوره ام / ‏‬جوری که مُخفتم لوی بو وارد خسورم.» عشقی می کردیم تابستان ها. چه آسمان صافی بود. چه هوای خنکی. عمو جعفر هنوز کوچ نکرده بود تهران. عمو محمد هنوز نرفته بود دانشگاه. عمه جمیله می آمد دهات و چه عشقی می کرد هانیه، از بوی عطر و ادکلنش از قرمزی ماتیکش از سرمه دان برنجیش. مریض شده ام بس که گفتم کاش دنیا توی آن سال ها می ایستاد و کاش زندگی یک جایی همان جاها متوقف می شد.
این کتاب با ۹۳ صفحه، شمارگان ۲۰۰ نسخه و قیمت ۹۵ هزار تومان عرضه شده است.


منبع:

1403/01/12
13:37:55
0.0 / 5
158
تگهای خبر: بازار , دانشگاه , زندگی , سفر
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۸ بعلاوه ۳
جاویدانی